حمله اعراب به ایران
مجموعه حملات به شاهنشاهی ساسانی توسط خلافت راشدین (۶۳۳–۶۵۱) / From Wikipedia, the free encyclopedia
حملهٔ اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه حملاتی به شاهنشاهی ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری شمسی) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. اشغال ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید. منابعی اشاره میکنند که اسلام آوردن ایرانیان باعث در امان ماندن از کشتار آنان و مانع پرداخت مالیاتهایی که روستاییان توان پرداخت آن را نداشتند و بیشتر از درآمد محصولاتشان بود، میشد[2][3] از میان حملههایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کردهاند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[4][5][6]
حمله اعراب به ایران | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از فتوحات مسلمانان | |||||||
جنوب غربی آسیا در آستانه تهاجم اعراب | |||||||
| |||||||
طرفهای درگیر | |||||||
شاهنشاهی ساسانی | خلافت راشدین | ||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
|
|
اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمینهای جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپسگیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی بنا به روایتی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[7][8][9]
جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد موانع پیشروی اعراب مقاومتهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. طی چند سال ولایتهای دیگر ایران شامل اصفهان، ری، فارس، آذربایجان، ارمنستان ایران، سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال طبرستان و نیز گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند، چنانکه احمد کسروی در بهار نوشتهاست:
«اوایل قرن سوم که دامنهٔ فتوحات اسلامی در آسیا تا حدود چین و در آفریقا تا سواحل بحر اطلس و در اروپا تا وراء جبل آلپ امتداد یافته بود و در پایتختهای اسپانیا و پرتغال به جای ناقوس صدای اذان مسلمین به اطراف طنین میانداخت، در قلل جبال سوادکوه آتشکدههای دین زرتشت دایر و مشتعل بود و اسپهبدان هنوز کیش نیاکان خود را از دست نداده بودند.»[10] اعراب پس از اشغال هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی (جِزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح، شهرها قیام میکردند. قیامها مخصوصاً تا ۶۵۱ میلادی که یزدگرد زنده بود، بیشتر رایج بود و مقاومتهای محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[11][12][13] مورخان در مورد انگیزه قیامها نظرات مختلفی دارند.[12][14][15]
مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کردهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی، و هزینه درگیریهای طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند و عوامل دیگر.[15][16][17][18][19][20]
تا هنگام قتل عثمان، اشغال کردن ایران، کامل شده بود و پادگانهای اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[6] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[21] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.[22] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسئولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت؛ و خلیفه اسکان اعراب در ایران را حمایت میکرد.[23] با گرویدن زرتشتیان به اسلام قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[22][24]
نوشتههای مورخان در مورد تاثیرات مثبت یا منفی حمله اعراب آمیخته با ارزیابیهای خوب و بد بودهاست. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفتانگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند[18] و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. از طرف دیگر حقیقت را نویسندگان شکل دیگری میبینند. کلود کائن مینویسد که تحت تأثیر جنبشهای ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفتهاست، درحالیکه این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[14] چیز رابینسون نیز خشونتهای نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب تحریف شده میداند.[25]
قدیمیترین کسانیکه به هجوم اعراب اشاره کردهاند «ابومخنف لوط بن یحیی ازدی» و «ابوالحسن مداینی» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی حدود ۲۲۰ هجری درگذشته است. متأسفانه آثار آنان در دسترس نیست. یکی از قدیمیترین منابع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوحالبلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. الاخبار الطوال دینوری (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمیترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشتهاند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداختهاست. اما مهمترین منبع تاریخ حجیم طبری است که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه میکند، اما محتویات آن متشکل از نقل قولها و قطعههایی از منابع پیشینش است.[26] منابع متعدد دیگری نیز موجود است. فارسنامه ابن بلخی (دهه اول قرن ششم هجری) قدیمیترین تاریخ بهدست رسیده از فارس است و بهشکل عمدهای به تاریخ ایران پیش از اسلام پرداختهاست.[27]
گزارشهای تاریخی به دست رسیده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتیب دقیق وقایع مشخص نیست. حتی تعیین تاریخ دقیق وقایع حوادث اصلی هم دست نایافتنی و تعیین دقیق اندازه سپاهیان دشوار است. با این حال از بررسی منابع به نظر میآید که تعداد سپاهیان ایران در جنگهای اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با شجاعت جنگیدهاند و تا جای ممکن جلوی پیشرفت اعراب را گرفتهاند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت مالیات را داشتهاند.[16]
وضعیت ساسانیان در قرن هفتم میلادی
جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینهساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[28] طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمینهای شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقبنشینی ساسانیان شد. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دورهای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانههای فرات و دجله و نیز کوههای زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع میکرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.[29] به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیاتهای سنگین برای تأمین مالی لشگرکشیهای خسروپرویز و قدرتگیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[30]
دگرگونی آبوهوایی در سده ششم میلادی و پیدایش عصر یخبندان کوچک، موجب بهینه شدن چرخه زادوولد موشها و پیدایش و گسترش پاندمیک طاعون خیارکی شد که در تاریخ از آن به نام طاعون یوستینیانوس (۴۵۱ – ۵۴۴ میلادی) یاد شدهاست. این نخستین شیوع پاندمیک بیماری طاعون است که در تاریخ نگاشته شدهاست. طاعون یوستینیانوس هر ۹ تا ۱۲ سال بروز میکرد و تا فروپاشی امویان به درازا کشید. دستکم از دو اپیدمی مشخص بیماری طاعون در زمان جانشینان خسروپرویز آگاه هستیم. نخستین آنها طاعون شیرویه است که نام خود را از قباد دوم گرفتهاست. این طاعون در ۶۲۷ – ۶۲۸ میلادی در تیسفون رخ داد و شیرویه به گمانی در اثر این بیماری در ۶۲۹ میلادی درگذشت. سیوطی نیز از واگیر طاعون یزدگردی، در بین سالهای ۶۳۴ – ۶۴۲ میلادی گزارش میدهد، یعنی زمانی که مهمترین نبردهای دولت ساسانی با سپاه تازیان در قادسیه (۶۳۶ میلادی)، جلولا (۶۳۷ میلادی) و نهاوند (۶۴۲ میلادی) رخ داد.[31]
لخمیان یکی از قبایل عرب با اصالت یمنی بود که در قرنهای اول و دوم پیش از هجرت به شمال جزیره العرب، فلسطین، سوریه و عراق مهاجرت کردند.[32] در طی سدههای چهارم تا ششم میلادی، عمرو قیس اولین رهبر حکومت مستقل لخمیان در حیره همزمان با کشمکش جنگ داخلی ساسانیان تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند و در سال ۳۲۵ میلادی شاپور دوم ساسانی برای گوشمالی ایشان به حیره تاخت. از آن پس لخمیان حکومتی پیرو ساسانیان داشت تا دیواری برابر تاختوتاز اعراب باشد حتی زمانی که ساسانیان پسر عمرو را به حکمرانی آن منطقه گماشتند. در برابر ایشان غسانیان بودند که از روم پیروی میکردند. لخمیان در ابتدا مسیحی بودند اما بعداً مسلمان شدند.[32] در پایان سده ششم میلادی امپراتوریهای ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که دولتهای عربی لخمیان و غسانیان وابسته به ایران و روم، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر حکومتهای عربی منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولتها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزمودهتر، سازمانیافتهتر و ثروتمندتر شوند.[33] برخی میگویند اگر این دولتها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، میتوانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه مسلمانان عمل کند.[34] سید حسن تقیزاده یک اشتباه خسروپرویز را برانداختن لخمیان میداند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بیتأثیر نبود. بهخصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام عربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسهها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب شد و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب ضد ایران شد.[35] به نوشته پورداوود برکنار شدن خاندان باستانی بنیلخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بیچون و چرا خود را به عربها سپردند. اگر باز خاندان بنیلخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمیکرد و به تیسفون راه نمییافت.[36]
ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور یکم عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.[37] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات میکند.[38] در زمانی که سپاه خلافت راشدین حملههای خود را به سرزمین ایران را آغاز کردهبودند، مرزبانهای خراسان فعالیتی مستقل از دربار تیسفون داشتند. اسامی که از فرمانروایان محلی قسمتهای شرقی ایران در آن دوره به جا ماندهاست، از تبدیل حکومت ساسانی به جامعهای اشرافی و زمیندار خبر میدهد و همچنین درگیریهای شاهنشاهی ایران ساسانی با بیزانس و قدرت غرب که طی سالیان طولانی موجب فرسایش دولت ایران شدهبود.[39]
ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی در عربستان
محمد (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت کرد و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقتنامهای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد کرد که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» (امت) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[40] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.[41][42]
مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب بهخصوص قبایل مکه شدند. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.[43] مطابق با منابع تاریخنگاری مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.[44][45] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا میخوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام رویگردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.[46]
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه را عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاد[47] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[48] خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[49]
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد[50] سپس به تدریج و بهخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت[51] و با امپراتوری ساسانی هممرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[44]
با درگذشت محمد در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.[52] فوریترین کار ابوبکر رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخان مسلمان بعدی نام «جنگهای ارتداد»[پانویس 1] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[53]
انگیزهها
در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کردهاند.
- هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر میکنند.[15]
- عبدالحسین زرینکوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل میکند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود.[18]
- به گفته همایون کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدهٔ بینالنهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که میخواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی توانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدئولوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ میکند.[17]
- توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری آنهاست.[54]
- زرینکوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمینهای خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاعهای داخلی در درون جامعه اعراب میشد.[19]
- برخی مورخان ظهور و گسترش اسلام را اجزای یک فرایند دیده که خود ناشی از تغییرات آب و هوایی و افول منابع آب در عربستان است. دیدگاهی که ویلیام مونتگمری وات معتقد است شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[55][56]
- به گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه میخواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.[56]
- به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاهها و شترها به جنگی بینالمللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پانعربیسم میداند.[20]
- ریچارد فرای معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق فتح یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بودهاست، و انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر میشود. چشمانداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند.[7]
گاهشمار حملهٔ اعراب به ایران | ||
---|---|---|
رویدادهای مهم در حمله اعراب به ایران | ||
۶۳۳ مارچ؛ | آغاز اولین لشگرکشی به سمت عراق توسط خالد بن ولید | |
۶۳۳ آوریل؛ | جنگ زنجیر | |
۶۳۳ آوریل؛ | جنگ رودخانه | |
۶۳۳ آوریل یا مه؛ | جنگ ولجه | |
۶۳۳ ماه مه؛ | جنگ الیس | |
۶۳۳ ماه مه؛ | جنگ حیره | |
۶۳۳ ماه مه؛ | فتح حیره در زمان ابوبکر | |
۶۳۳؛ ژوئن؛ | جنگ انبار | |
۶۳۳ جولای؛ | فتح انبار | |
۶۳۳ جولای؛ | جنگ عینالتمر | |
۶۳۳ آگوست | نبرد حصید | |
۶۳۳ نوامبر؛ | جنگ مصیخ | |
۶۳۳ نوامبر؛ | جنگ ثنی | |
۶۳۳ نوامبر؛ | نبرد زمیل | |
۶۳۴ ژانویه؛ | جنگ فراض | |
۶۳۴ زمستان؛ | پایان نخستین لشگرکشی به عراق با فتح میانرودان | |
۶۳۴ آگوست؛ | فوت ابوبکر. شروع خلافت عمر | |
۶۳۴ نوامبر؛ | جنگ پل | |
۶۳۴ نوامبر؛ | جنگ بویب | |
۶۳۶ | بنیان گذاری بصره به عنوان پادگان | |
۶۳۶ نوامبر؛ | نبرد قادسیه | |
۶۳۶ نوامبر و دسامبر؛ | فتح مجدد بین النهرین و غرب فرات | |
۶۳۷ | بنیان گذاری کوفه به عنوان پادگان | |
۶۳۷ ژانویه تا مارچ؛ | محاصره و جنگ تیسفون | |
۶۳۷ آوریل تا نوامبر؛ | محاصره و نبرد جلولا | |
۶۳۷ | تکمیل فتح عراق با تسخیر خانقین، تکریت و موصل | |
۶۳۸ ژانویه ؛ | فتح حلوان (نزدیک کرمانشاه) | |
۶۴۰-۶۳۸؛ | جنگ و صلح مکرر با هرمزان حاکم خوزستان | |
۶۴۰؛ | شکست هرمزان در جنگ شوشتر | |
۶۴۱؛ | فتح خوزستان با تسخیر شوش و جندی شاپور | |
۶۴۱ دسامبر؛ | نبرد نهاوند | |
۶۴۲ | عملیات فتح ایران مرکزی:همدان، ری، اصفهان و قم | |
۶۴۲ | عملیات فتح ایران جنوبی:شیراز، اصطخر، فسا و داراب | |
۶۴۳ | عملیات فتح سیستان و زرنج | |
۶۴۳ | عملیات فتح کرمان و مکران | |
۶۴۳ | عملیات فتح زنجان، اردبیل، دربند و آذربایجان | |
۶۴۴-۶۴۳ | عملیات فتح خراسان بزرگ شامل فتح نیشابور، هرات و مرو و بلخ | |
۶۴۴-۶۴۳ | عملیات فتح ارمنستان شرقی و قفقاز جنوبی با مرکزیت تفلیس | |
۶۴۴ اوائل سال؛ | جنگ رسیل با پادشاهی رای و تثبیت مرزهای شرقی در رود سند | |
۶۴۴ میانه سال؛ | جنگ آمودریا با یزدگرد سوم و تکمیل فتح قلمرو ساسانیان (جز مازندران) | |
۶۴۴ | قتل عمر. شروع خلافت عثمان | |
۶۴۹–۶۵۱ | شکست قیام های محلی بخصوص ارمنستان، آذربایجان، فارس ، سیستان، مکران، طبرستان و خراسان | |
۶۵۱ | کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان | |
۶۵۶ | قتل عثمان. شروع خلافت علی |
نخستین حمله به عراق و اشغال کردن حیره (۶۳۳)
در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگهای رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عربها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه میپرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.[57] خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در ربیعه، سوریه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه.ق مقارن با ۶۳۳ میلادی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیلههای عرب با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عربهای عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به نبرد زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.[58][59]
سپس نبرد رودخانه یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی کارن پسر قریانس، در محلی به نام مذار در نزدیکی تلاقی دو رود دجله و فرات رخ دادهاست که در واقع کرسی ولایت میسان بهشمار میآمد و در محل کوةالعمارهٔ امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.[60] خالد از مذار به جانب استان کسکر رفت و در محلی بنام ولجه که در نزدیکی واسط بود با دستهای از سپاهیان ایران به فرماندهیاندرزگر برخورد. در نبرد ولجه علاوه بر لشکریان ایران عدهای از اعراب بکر بن وائل که در بحرین نیز با مسلمین جنگیده بودند، بهخصوص از بنی عجل که دین نصاری داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.[61]
پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، نبرد الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آن حدود، آزادبه بدون اینکه اقدام به جنگ کند، در مقابل لشکر مسلمانان فرار اختیار کرد و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در نبرد انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.
سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی مثنی بن حارث شیبانی باقیماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.
به نوشته زرین کوب در آن زمان، اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی، بیشک به خاطر خلیفه نمیگذشت؛ لیکن این امر، نتیجهای بود که رفته رفته، از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست.[62] اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.[7]
جنگ قادسیه (۶۳۶)
عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[7] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخزاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بهگفتهٔ ریچارد فرای احتمالاً ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع مینویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخزاد کشته شد.[7] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[63]
اشغال عراق (۶۳۶–۶۳۸)
پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بینالنهرین را در اختیار اعراب قرار میداد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[8] مقاومتهای محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع میکردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.[7]
جنگ جلولا
اشغال خوزستان (۶۳۸–۶۴۱)
اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بینالنهرین نشان داد.[7] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[64]
جنگ نهاوند (۶۴۲)
به گفته التون دانیل، عمر علاقهای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[8] بهگفتهٔ عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینهای اجتناب ناپذیر برای اعراب بود زیرا ترس از این میرفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازهنفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[65] التون دنیل اضافه میکند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت میکردند و بهعلاوه برخی از لشکریان عمر بهدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[8]
در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[64] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمعآوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آنها میپیوستند.[12]
اشغال فلات ایران
با کشته شدنِ عمر به دست یکی از اسیران به بردگی گرفتهشدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفهای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقیتر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنانکه در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، بهنشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[9] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[66]
فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایتهای شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین گائوژونگ ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوششهای پسران یزدگرد در بازپسگیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکدهها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقیاست.[67]
در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[21]
حمله به مناطق دیگر ایران
حمله به طبرستان
در واپسین سالهای شاهنشاهی خسرو یزدگرد سوم، دودمان گاوبارگان که نسب شان را به جاماست بیست و یکمین شاه ساسانی برادر قباد یکم و حاکم ارمنستان میرساندند، ابتدا بر گیلان و دیلمان و سپس بر طبرستان تسلط یافتند. این دودمان با تأیید یزدگرد سوم بر طبرستان به پایتختی ساری حاکم بودند. اسپهبد فرخان بزرگ فرزند دابویه از این خاندان به طبرستان آمد و بنیاد شهر ساری را نهاده و ساری را تختگاه خود نمود و طبرستان را از یورش ترکان از سوی شرق و تهاجم دیلمیان از سوی غرب مستحکم نموده و و قلمرو خود را تا نیشابور در خراسان گسترش داد و در ساری سکههایی بنام طبرستان و به رسم شاهان ساسانی و به خط پهلوی ضرب مینمود. پادوسبانیان شاخه دیگر گاوبارگان در رویان که کرسی کوهستانی طبرستان بوده، حاکم بودند. اگرچه فرخان و جانشینانش ادعای مالکیت خود بر گیلان و دیلمان را حفظ کردند، اما آن ولایات عملاً تحت فرمان فرماندهان و شاهان مستقل بودند. نواحی کوهستان طبرستان بهطور مؤثر تحت حاکمیت دو دودمان باوندیان و آل قارن بوده که سروری و مهتری دابویگان را به رسمیت میشناختند. درواقع کنترل دابویگان بر رویان و زمینهای جلگه ای (پست) طبرستان تا تمیشه احاطه داشته و گرگان توسط مرزبان اداره میشدهاست. پس از فروپاشی لشکرساسانی، یزدگرد سوم که جز عنوان شاهنشاهی نداشت، باز هم رو به هزیمت نهاد. اسپهبد طبرستان او را به پناه خود خواند و اگر این دعوت را میپذیرفت شاید میتوانست در پناه جبال عظیم طبرستان قدرت خود را نگاه دارد. چنانچه سپاهبدان بیش از یک قرن استقلال خود در برابر حملات مسلمانان را حفظ کردند و آخرین قسمتی از کشور ایران بود که به کیش مسلمانی درآمد و حکمرانان آنجا معروف به اسپهبدان طبرستان بیش از یک قرن پس از فتوحات عرب در سرزمینهای خود مستقل باقی ماندند و تا نیمه دوم قرن دوم هجری هنوز روی سکههایی که در آن منطقه ضرب میشد خط پهلوی نقش بود و مردم جنگلها و بیشههای پهناور آن ناحیه بر دین زرتشت بودند.