قرون وسطای متأخر
From Wikipedia, the free encyclopedia
سدههای میانی پایانی یا اواخر قرون وسطی دورهای از تاریخ است که بهطور کلی سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی را شامل میشود. کاربرد این عبارت به منظور ارائهٔ گروهبندی کرانهدارتری از پیشامدها، شخصیتها، و موقعیتها به گونهٔ نمایانتری از دستهبندی سنتی و کلی «قرون وسطی» به وجود آمدهاست.
سدههای میانی پایانی اروپا و منطقههای مدیترانهای | |||
---|---|---|---|
|
سدههای میانی پایانی به دنبال سدههای میانی میانه و پیش از شروع بخش آغازین دوران نوین و آغاز رنسانس قرار دارد.
در اروپا حوالی سال ۱۳۰۰ میلادی، رفاه و رشدی که در طول چندین سده ادامه داشت به یکباره متوقف شد. مجموعهای از فجایع گوناگون مانند قحطی و طاعون، از جمله قحطی بزرگ ۱۳۱۵-۱۳۱۷ و مرگ سیاه، جمعیت اروپا را به حدود نیمی از آنچه که پیش از آن بود، کاهش داد.[1] همراه با کاهش جمعیت، ناآرامیهای اجتماعی و جنگهای داخلی بالا گرفت. فرانسه و انگلستان هر دو با قیام جدی دهقانان، و شورش خردهکشاورزان روبرو بودند و بیش از یک سده متناوباً جنگ صد ساله را تجربه کردند. علاوه بر این دشواریها و بسیاری از مشکلات دیگر در این دوره، همبستگی کلیسای کاتولیک نیز با بروز دو دستگی غرب در هم شکسته شد. در مجموع، این حوادث در تاریخ اروپا بحران اواخر قرون وسطی نام گرفتهاست.[2] با وجود این بحرانها، سدهٔ چهاردهم میلادی زمان پیشرفتهای بزرگی در هنر و علوم بود. به دنبالِ بازگشتِ علاقه به بررسی متون یونان و روم باستان که زمینههای آن در سدههای میانی میانه بالا گرفته بود، رنسانس ایتالیا آغاز شد. درک متون لاتین قبل از رنسانس سده دوازدهم از طریق تماس با اعراب در زمان جنگهای صلیبی آغاز شده بود اما در دسترس بودن متون مهم یونانی با فتح قسطنطنیه توسط ترکان عثمانی، شتاب بیشتری گرفت زیرا بسیاری از دانشمندان بیزانس ناچار به پناهندگی به غرب و به ویژه ایتالیا شدند.[3]
همراه با هجوم ایدههای کلاسیک، گسترش صنعت چاپ انتشار کلام را تسهیل و یادگیری را دموکراتیک کرد. این دو چیز، بعدها سبب شد که اصلاحات پروتستان در سطح اروپا مطرح شود. در اواخر این دوره، دورهای از کشفها آغاز شد که به عنوان عصر کاوش معروف شد. ظهور امپراتوری عثمانی، که با سقوط قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳ به اوج خود رسیده بود، باعث نابودی آخرین بازماندههای امپراتوری بیزانس و عدم امکان ادامهٔ هرگونه تجارت با شرق شد. اروپاییها ناچار گردیدند که به دنبال مسیرهای تجاری تازهای باشند، این نهایتاً منجر به سفر کلمبوس به قاره آمریکا در سال ۱۴۹۲، و دور کرهٔ زمین گشتن واسکو دو گامای پرتقالی در رسیدن به شبهقاره هند و آفریقا در ۱۴۹۸ شد. یافتههای نو این دو نفر پایههای اقتصادی و توانمندی کشورهای اروپایی را تقویت کرد.
دگرگونیهایی که این پیشرفتها به ارمغان آوردند سبب شده که بسیاری از محققان به این دوره، به عنوان دورهٔ پایان سدههای میانی (قرون وسطی) بنگرند، و آن را آغاز تاریخ نوین و نیز آغاز سدههای نوین اروپا بدانند. با این حال، این بخشبندی را تا حدودی میتوان نادرست خواند، زیرا یادگیریهای متون باستانی هرگز بهطور کامل از جامعهٔ اروپا بهطور کامل ناپدید نشده بود. به عنوان یک نتیجه و بنا بر برانگاشت پیوستگی (فرضیهٔ استمرار)، این «پیوستگی توسعه» بین عصر باستان (از طریق باستان کلاسیک) و عصر مدرن وجود دارد. برخی از مورخان، به ویژه در ایتالیا، ترجیح میدهند و میگویند که به کلی از «اواخر قرون وسطی» نباید سخن گفت، بلکه دورهٔ میانی میانه راگذار از سدههای میانه به رنسانس و دوران مدرن میدانند.