بالاترین سوالات
زمانبندی
چت
دیدگاه
ایتالیا
کشوری در جنوب قاره اروپا از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
Remove ads
ایتالیا (به ایتالیایی: Italia) با نام رسمی جمهوری ایتالیا (به ایتالیایی: Repubblica Italiana) کشوری در جنوب و غرب اروپا است. این کشور از یک شبهجزیره که به دریای مدیترانه امتداد یافته و رشتهکوه آلپ در مرز شمالی آن قرار دارد، تشکیل شده است و نزدیک به ۸۰۰ جزیره از جمله سیسیل و ساردنی را در بر میگیرد. ایتالیا از غرب با فرانسه، از شمال با سوئیس و اتریش، از شرق با اسلوونی، و از درون مرزهای خود با دو دولت محصور واتیکان و سان مارینو هممرز است، در حالیکه کامپیونه دیتالیا نیز برونبومی ایتالیایی در خاک سوئیس بهشمار میآید. مساحت کشور حدود ۳۰۱٬۳۴۰ کیلومتر مربع بوده و دهمین کشور بزرگ قارهٔ اروپا بهشمار میآید. جمعیت آن نزدیک به ۵۹ میلیون نفر است[۱۱] که ایتالیا را به سومین عضو پرجمعیت اتحادیه اروپا بدل میکند. رم پایتخت و بزرگترین شهر کشور است و از دیگر شهرهای مهم آن میتوان به میلان، ناپل، تورین، پالرمو، بولونیا، فلورانس، جنوا و ونیز اشاره کرد. واحد پول این کشور یورو، زبان رسمی آن ایتالیایی و بیش از ۹۰ درصد مردم آن مسیحی، عمدتاً کاتولیک رومی هستند. بیشتر سرزمین ایتالیا دارای آبوهوای مدیترانهای و معتدل فصلی است و تفاوت چشمگیری میان آبوهوای نواحی ساحلی و کوهستانی آن وجود دارد.
تاریخ ایتالیا به اقوام گوناگون ایتالیاییتبار بازمیگردد که از میان آنها، رومیان باستان جایگاهی ویژه دارند. رومیان در دوران جمهوری، بر پیرامون دریای مدیترانه چیرگی یافتند و در دورهٔ امپراتوری روم قرنها بر آن فرمان راندند. با گسترش مسیحیت، شهر رم به مرکز کلیسای کاتولیک و مقر پاپی بدل شد. یورشهای اقوام بربر و عوامل دیگر، به سقوط امپراتوری روم غربی در گذر از دوران باستان متأخر به اوایل قرون وسطی انجامید. تا سدهٔ یازدهم میلادی، دولتشهرهای ایتالیایی و جمهوریهای دریایی به شکوفایی اقتصادی و تجاری رسیدند و زمینهساز پیدایش سرمایهداری نوین شدند. در سدههای پانزدهم و شانزدهم، رنسانس ایتالیا شکوفا شد و سپس به دیگر نقاط اروپا گسترش یافت. در همین دوران، کاوشگران ایتالیایی راههای تازهای به سوی خاور دور و دنیای نو گشودند و سهم بزرگی در عصر اکتشافات داشتند.
پس از قرنها پراکندگی سیاسی و سرزمینی، ایتالیا سرانجام در سال ۱۸۶۱ میلادی و در پی جنگهای استقلال ایتالیا و کاروان هزار نفره بهدست جوزپه گاریبالدی، تقریباً بهطور کامل یکپارچه شد. این وحدت زیر رهبری خاندان ساووی و از طریق پادشاهی ساردنی-پیهمونت تحقق یافت و بدینسان پادشاهی ایتالیا تأسیس گردید. از اواخر سدهٔ نوزدهم تا آغاز سدهٔ بیستم، کشور مسیر صنعتی شدن را پیمود و امپراتوری استعماری خود را ایجاد کرد، در حالی که جنوب کشور در فقر گسترده باقی ماند و این نابرابری موجب شکلگیری موج بزرگی از مهاجرت به قارهٔ آمریکا شد. میان سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸، ایتالیا در جنگ جهانی اول در کنار متفقین علیه قدرتهای مرکز جنگید. در سال ۱۹۲۲، دیکتاتوری فاشیستی در کشور برقرار شد. در جنگ جهانی دوم، ایتالیا ابتدا از اعضای دولتهای محور بود تا آنکه پس از انعقاد آتشبس با متفقین (۱۹۴۳–۱۹۴۰) بهعنوان همرزمان متفقین در کنار جنبش مقاومت ایتالیا و در جریان آزادسازی ایتالیا (۱۹۴۵–۱۹۴۳) جنگید. پس از پایان جنگ، نظام پادشاهی لغو شد و جمهوری ایتالیا پدید آمد و کشور روندی سریع از بازسازی و بهبود را آغاز کرد.
ایتالیا کشوری توسعهیافته با اقتصادی پیشرفته است و تولید ناخالص داخلی آن هشتمین در جهان بهشمار میآید. این کشور دارای دومین بخش صنعت تولیدی بزرگ در اروپا بوده و نقشی برجسته در امور اقتصادی، نظامی، فرهنگی و سیاسی منطقهای و تا حدی جهانی ایفا میکند. ایتالیا از اعضای بنیانگذار و پیشروی اتحادیه اروپا است و در سازمانها و مجامع بینالمللی گوناگونی عضویت دارد. بهعنوان یکی از قدرتهای فرهنگی جهان، ایتالیا از دیرباز بهعنوان مرکز جهانی هنر، موسیقی، ادبیات، آشپزی، مد، علم و فناوری شناخته میشود و خاستگاه اختراعات و اکتشافات بسیاری بوده است. این کشور با ۶۱ اثر ثبتشده در فهرست میراث جهانی یونسکو، بیشترین تعداد این آثار را در جهان دارد و پنجمین مقصد گردشگری پربازدید در سطح بینالمللی بهشمار میرود.
Remove ads
نامشناسی
خلاصه
دیدگاه
نام «ایتالیا» (به لاتین: Italia، به یونانی باستان: Ἰταλία) خاستگاهی بحثبرانگیز دارد و دربارهٔ آن دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است.[۱۲] بر پایهٔ یکی از نظریههای رایج، این نام از واژهای یونانی باستانی برگرفته شده که به سرزمین قوم «ایتالوی» اشاره دارد؛ قبیلهای باستانی که در ناحیهای میزیستند که امروزه کالابریا نامیده میشود. گفته میشود نام آنان در آغاز «ویتولی» (Vituli) بوده و نماد توتمیشان گوساله بوده است؛ واژهای که در زبان لاتین ویتولوس (vitulus)، در زبان اومبری ویتلو (vitlo) و در زبان اوسکی ویتِلیو (Víteliú) تلفظ میشده است.[۱۳] برخی پژوهشگران این ریشه را به پرستش مارس، خدای گاوان و جنگ، مرتبط میدانند. گروهی دیگر از نویسندگان باستانی نیز بر این باورند که نام ایتالیا از نام فرمانروایی محلی به نام ایتالوس گرفته شده است.[۱۴]
در آغاز، واژهٔ یونانی باستان برای «ایتالیا» تنها به بخش جنوبی شبهجزیره بروتیوم و نواحی امروزی کاتانزارو و ویبو والنتسیا اشاره داشت. در گذر زمان، مفهوم گستردهتری با نام انوتریا (Oenotria) با واژهٔ «ایتالیا» مترادف شد و این نام بر بیشتر نواحی لوکانیا نیز اطلاق گردید. پیش از گسترش جمهوری روم، یونانیان از واژهٔ «ایتالیا» برای اشاره به سرزمینی میان تنگهٔ مسینا و خطی فرضی میان خلیج سالرنو و خلیج تارانتو استفاده میکردند؛ منطقهای که با کالابریای امروزی منطبق است. در دورههای بعد، یونانیان این نام را برای ناحیهای وسیعتر از جنوب شبهجزیره به کار بردند.[۱۵] افزون بر ایتالیای یونانی، برخی تاریخنگاران از وجود «ایتالیای اتروسکی» نیز یاد کردهاند که شامل بخشهایی از ایتالیای مرکزی میشده است.[۱۶]
مرزهای ایتالیای رومی نسبت به دورههای پیشین بهروشنی مشخصترند. کاتو در اثر خود با نام اصول (Origines) ایتالیا را سراسر شبهجزیرهای توصیف میکند که در جنوب آلپ قرار دارد.[۱۷] در سال ۲۶۴ پیش از میلاد، قلمرو ایتالیا در دوران جمهوری روم از رودهای آرنو و روبیکن در نواحی مرکزی–شمالی تا سراسر جنوب شبهجزیره امتداد مییافت. بخش شمالی، یعنی گالیا سیزالپینا، از نظر جغرافیایی بخشی از ایتالیا محسوب میشد، اما از نظر سیاسی جدا بود. این ناحیه در دههٔ ۲۲۰ پیش از میلاد بهدست رومیان فتح شد،[۱۸] ولی تنها در سال ۴۲ پیش از میلاد بود که بهصورت رسمی در چارچوب اداری ایتالیا ادغام گردید.[۱۹] در سال ۲۹۲ میلادی، دیوکلسین جزایر ساردنی، کرس، سیسیل و مالت را نیز به قلمرو ایتالیا افزود[۲۰] و بدینترتیب، مرزهای ایتالیا در اواخر دوران باستان تقریباً با محدودهٔ جغرافیایی ایتالیا در دوران جدید منطبق شد.[۲۱]
واژهٔ لاتینی Italicus برای اشاره به «مردی از ایتالیا» بهکار میرفت و او را از افراد ساکن استانهای رومی متمایز میکرد.[۲۲] صفت italianus که واژهٔ «ایتالیایی» از آن مشتق شده، از لاتین قرون وسطایی آمده و در دوران نوین آغازین بهصورت متناوب با Italicus بهکار میرفت.[۲۳] پس از سقوط امپراتوری روم غربی، پادشاهی اوستروگوتی ایتالیا شکل گرفت. پس از یورش لمباردها نیز نام ایتالیا برای پادشاهی آنان و سپس برای دولت جانشین آن در چارچوب امپراتوری مقدس روم حفظ شد.[۲۴]
Remove ads
تاریخ
خلاصه
دیدگاه
تاریخ ایتالیا تأثیر ژرفی بر فرهنگ و تحول اجتماعی در سراسر اروپا و دیگر نقاط جهان بر جای گذاشته است. این سرزمین زادگاه تمدن اتروسک، مگنا گراسیا، تمدن روم باستان، کلیسای کاتولیک، جمهوریهای دریایی، اومانیسم، رنسانس و جنبش فاشیسم بوده است. ایتالیا همچنین خاستگاه بسیاری از هنرمندان، دانشمندان، موسیقیدانان، نویسندگان و کاشفان برجسته در طول تاریخ بوده است.[۲۵]
ماقبل تاریخ و دوران باستان
کاوشهای باستانشناسی در سراسر ایتالیا نشان دادهاند که حضور انسان نئاندرتال در این سرزمین به دوران پارینهسنگی، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ سال پیش، بازمیگردد.[۲۶] شواهد موجود حاکی از آن است که انسان خردمند نیز حدود ۴۰٬۰۰۰ سال پیش در منطقه ظاهر شد، و از جمله محوطههای شناختهشده از این دوره میتوان به سپرانو و گروینا در پولیا اشاره کرد.[۲۷] ابزارهای سنگی متعلق به دوران پارینهسنگی زیرین نیز در مونته پوجولو بهدست آمدهاند که قدمتی در حدود ۸۵۰٬۰۰۰ سال دارند.[۲۸]

در سرزمین ایتالیا تمدنهای کهنی شکل گرفتند که هزاران سال پیش از میان رفتند؛ از جمله تمدن نوراگهای در جزیرهٔ ساردنی که از هزارهٔ دوم پیش از میلاد شکوفا شده بود.[۲۹] در عصر آهن، چندین فرهنگ متمایز در سه حوزهٔ جغرافیایی اصلی وجود داشتند: لاتیوم باستان در ناحیهٔ لاتزیو، مگنا گراسیا در جنوب و اتروسک در اتروریا.[۲۹] در شمال شبهجزیره نیز اقوامی چون لیگوریها، ونتها و سلتها میزیستند، در حالیکه در مرکز، لاتینها، اتروسکها و سامنیتها حضور داشتند.[۳۰] در میان این فرهنگها، لیگوریها مردمانی رازآلود بهشمار میرفتند که در شمال ایتالیا، جنوب فرانسه و بخشهایی از سوئیس میزیستند.[۲۹]
مردمان باستانی ایتالیا پیش از ظهور روم عمدتاً از شاخههای هندواروپایی و بهویژه اقوام ایتالیاییتبار بودند. از اقوام تاریخی غیرهندواروپایی یا پیشاهندواروپایی میتوان به اتروسکها، الیمیانها و سیکانیهای سیسیل، و نیز ساکنان پیشاتاریخی ساردنی، ساردها، اشاره کرد که از هزارهٔ دوم پیش از میلاد تمدن نوراگهای را پدیدآوردند. همچنین گروههای دیگری چون رائتیها و کامونیها نیز در این دوران میزیستند؛ کامونیها بهویژه بهسبب نقاشیهای صخرهای خود در درهٔ والکامونیکا شناخته میشوند.[۳۱] افزون بر این، مومیایی طبیعی اوتسی، که قدمتش میان ۳۴۰۰ تا ۳۱۰۰ پیش از میلاد برآورد میشود، در سال ۱۹۹۱ در یخچال سیمیلاون کشف شد.[۳۲]
در سواحل سیسیل و ساردنی، نخستین استعمارگران خارجی یعنی فنیقیان بندرگاهها و ایستگاههای بازرگانی برپا کردند؛ برخی از این مراکز بعدها به شهرهایی کوچک تبدیل شدند و همزمان با مستعمرههای یونانی رشد یافتند.[۳۰] در سدههای هشتم و هفتم پیش از میلاد، یونانیان شهرهایی چون پیتکوسای را بنیان نهادند و سپس در سراسر جنوب شبهجزیرهٔ ایتالیا و کرانههای سیسیل گسترش یافتند؛ منطقهای که بعدها مگنا گراسیا نام گرفت.[۳۳] مهاجران یونانی از اقوام ایونی، دوری، اهالی سیراکوز و آخهای شهرهای گوناگونی را پایهگذاری کردند و حضورشان موجب تماس اقوام ایتالیایی با شکلهای نوین حکومت دموکراتیک و دستاوردهای والا در هنر و فرهنگ شد.[۳۴]
روم باستان
یکی از مهمترین فرهنگهای باستانی که در سرزمین ایتالیا شکل گرفت، تمدن اتروسک بود که از سدهٔ هشتم پیش از میلاد پدید آمد و تأثیری ژرف بر پیدایش و سازمانیافتگی شهر روم بر جای گذاشت. در بستر این تمدن، بسیاری از سنتهای کهن مدیترانهای و اوراسیایی در قالبی نو و پایدار از نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به هم آمیختند و زمینهساز تمدنی شدند که بعدها در روم به اوج رسید.[۳۵] از دل این میراث، رومیان باستان برخاستند؛ قومی ایتالیاییتبار که در دوران جمهوری روم، جهان مدیترانه را زیر سلطهٔ خود درآوردند و سپس طی قرنها در عصر امپراتوری روم بر آن فرمانروایی کردند.[۳۶]
کولوسئوم، که بهطور گسترده یکی از بزرگترین دستاوردهای معماری و مهندسی در دوران باستان بهشمار میرود، حدود سالهای ۷۰ تا ۸۰ میلادی ساخته شد.
روم، که در گذرگاهی بر رود تیبر در شبهجزیرهٔ ایتالیا پدید آمد، بهطور قراردادی در سال ۷۵۳ پیش از میلاد بنیانگذاری شده است و بهمدت حدود ۲۴۴ سال بهصورت پادشاهی اداره میشد؛ نخست با فرمانروایانی از تیرههای لاتین و سابین، و سپس با شاهان اتروسکی. طبق روایتهای تاریخنگاران باستان، از هفت پادشاه یاد میشود: رومولوس، نوما پمپیلیوس، تولوس هوستیلیوس، آنکوس مارکیوس، تارکوئینیوس پریسکوس، سرویوس تولیوس و تارکوئینیوس سوپربوس. در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، رومیان که حکومتی بر پایهٔ سنا و مردم (SPQR) را ترجیح میدادند آخرین پادشاه را برانداختند و جمهوری روم را بنیان نهادند.[۳۸]
روم از آغاز، سرزمینی بود که در آن اقوام و فرهنگهای گوناگون با یکدیگر درآمیختند. این شهر توانست دستاوردهای اتروسکها و دیگر اقوام ایتالیاییتبار، همچنین میراث فرهنگی و دینی سرزمینهای شرق مدیترانه — همچون فینیقیه، یهودیه (که بعدها زادگاه آیین مسیحیت شد) و مصر — را در خود جذب کند و به سنتزی پایدار در نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدل سازد.[۳۵]

در جریان گسترش جمهوری روم، «ایتالیا» بهعنوان یک واحد منسجم در شبهجزیره شکل گرفت. اتحاد میان شهرها و قبایل محلی برقرار شد و روم فتح سرزمینهای غرب اروپا، شمال آفریقا و خاورمیانه را آغاز کرد. پس از ترور ژولیوس سزار در ۴۴ پیش از میلاد، روم به امپراتوری عظیمی بدل شد که از بریتانیا تا مرزهای ایران گسترده بود و سراسر حوزهٔ مدیترانه را در بر میگرفت؛ در این گستره، فرهنگهای یونانی، رومی و محلی در هم آمیختند و تمدنی نیرومند پدیدآوردند. دوران فرمانروایی نخستین امپراتور، آگوستوس، آغازگر دورهای از صلح و شکوفایی بود و «ایتالیای رومی» همچنان جایگاه خود را بهعنوان متروپل امپراتوری و زادبوم رومیان حفظ کرد.[۳۹]
امپراتوری روم یکی از بزرگترین و نیرومندترین قدرتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی دوران باستان بود و در اوج گسترهٔ خود، در عهد تراژان، حدود پنج میلیون کیلومتر مربع وسعت داشت.[۴۰][۴۱][۴۲] میراث روم تأثیر ژرفی بر تمدن غرب نهاد و بخش بزرگی از جهان مدرن را شکل داد؛ از جمله رواج زبانهای رومی برگرفته از لاتین، گسترش نظامهای عددنویسی و الفبای غربی، تقویم میلادی، و نیز تبدیلشدن مسیحیت به یکی از ادیان جهانی.[۴۳][۴۴]
از سدهٔ سوم میلادی، امپراتوری بهتدریج دچار افول شد و در سال ۳۹۵ میلادی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم گردید. بخش غربی، زیر فشار یورشهای اقوام موسوم به بربر، فروپاشید و در سال ۴۷۶ میلادی با برکناری آخرین امپراتور به دست اودوآکر ژرمن پایان یافت، در حالی که امپراتوری شرقی نزدیک به هزار سال دیگر به بقا ادامه داد.[۳۰]
سدههای میانه
با فروپاشی امپراتوری روم غربی در سال ۴۷۶ میلادی، شبهجزیرهٔ ایتالیا زیر فرمان اودوآکر، فرماندهٔ ژرمن هرولی، قرار گرفت و اندکی بعد به دست اوستروگوتها افتاد.[۴۵] در پی این فروپاشی، موجی از تهاجمها و جابهجایی قدرتها پدید آمد که به پیدایش دولتهای کوچک و گذرا انجامید و دورهای پرآشوب از تاریخ ایتالیا را رقم زد که بعدها در تاریخنگاری اروپا به «عصر تاریکی» شهرت یافت.

در نیمهٔ نخست سدهٔ ششم میلادی، امپراتور ژوستینین در جریان جنگهای گوتی، ایتالیا را بار دیگر به امپراتوری روم شرقی ملحق کرد، اما این اتحاد دیری نپایید؛ زیرا میان سالهای ۵۶۸ تا ۵۷۰ میلادی، قوم ژرمنی لمباردها — که از سرزمینهای امروزی مجارستان به ایتالیا آمدند — بخشهای گستردهای از شبهجزیره را اشغال کردند. با این رویداد، حضور بیزانسیان در ایتالیا به محدودهٔ اگزارخات راونا[الف] محدود شد و وحدت سیاسی شبهجزیره از میان رفت.[۴۷] در شمال، پادشاهی لمباردها شکل گرفت و در مرکز و جنوب نیز بخشهایی زیر نفوذ آنان قرار گرفت، در حالیکه نواحی دیگر همچنان در دست بیزانسیان باقی ماند. در همین دوران، در مرکز ایتالیا دولتهای پاپی یا ایالات کلیسایی پدید آمدند که پایدارترین دولتهای آن عصر بهشمار میرفتند و تا هنگام تصرف رم به دست ایتالیاییها در سال ۱۸۷۰ میلادی به بقای خود ادامه دادند؛ که بعدها در قالب دولتشهر واتیکان بازپدید آمد و تا امروز در قلب پایتخت ایتالیا باقی مانده است.
در اواخر سدهٔ هشتم میلادی، پادشاهی لمباردها بهدست شارلمانی، فرمانروای فرانکها، منضم شد و در قالب پادشاهی ایتالیا جای گرفت.[۴۸] فرانکها در شکلگیری ایالات پاپی نیز نقش مهمی داشتند و در سال ۸۰۰ میلادی، بخش مرکزی ایتالیا به یکی از سرزمینهای تابع امپراتوری مقدس روم بدل شد. تا سدهٔ سیزدهم، سیاست ایتالیا عمدتاً زیر تأثیر مناسبات میان امپراتوران امپراتوری مقدس و پاپها بود؛ بیشتر دولتشهرهای ایتالیایی بسته به منافع و موقعیت لحظهای، گاه در جبههٔ گیبلینها (هواداران امپراتور) قرار میگرفتند و گاه در جبههٔ گوئلفها (هواداران پاپ).[۴۹] در این دوران، امپراتور ژرمنی و پاپ رومی دو قدرت فراگیر اروپا در قرون وسطی بهشمار میرفتند، اما منازعه بر سر حق اعطای مناصب کلیسایی — موسوم به «مناقشه اعطای مقام» — و نیز کشمکش میان گوئلفها و گیبلینها، به فروپاشی نظام فئودالی-امپراتوری در شمال ایتالیا انجامید و راه را برای استقلال تدریجی دولتشهرها هموار کرد.[۵۰]
در پی فروپاشی نظام فئودالی و ضعف قدرت امپراتوری در شمال ایتالیا، در سدههای یازدهم و دوازدهم میلادی شکل تازهای از حکومت شهری پدید آمد که بهعنوان «کُمونهای قرون وسطایی» شناخته میشود. در نتیجهٔ خلأ قدرت ناشی از تجزیهٔ شدید سیاسی و کشمکش میان امپراتوری و سریر مقدس، جوامع محلی برای حفظ نظم و ادارهٔ خود به شیوهای خودمختار سازمان یافتند.[۵۰] مناقشه اعطای مقام سرانجام با پیمان ورمس حلوفصل شد، اما رقابت میان دو قدرت همچنان ادامه داشت. در سال ۱۱۷۶ میلادی، اتحادی از شهرهای شمال ایتالیا به نام اتحادیهٔ لمبارد در نبرد لنیانو امپراتور مقدس روم، فریدریش بارباروسا، را شکست داد و استقلال واقعی بیشتر شهرهای شمال و مرکز ایتالیا را تضمین کرد.[۵۱]
تصویر راست: پرچم نیروی دریایی ایتالیا؛
در جهت ساعتگرد از بالا سمت چپ: نشانهای ونیز، جنوا، پیزا و آمالفی.
تصویر چپ: مسیرهای بازرگانی و مستعمرات جنوا و ونیز.
تصویر چپ: مسیرهای بازرگانی و مستعمرات جنوا و ونیز.
در سدههای میانهٔ متأخر، دولتشهرهای ایتالیایی همچون میلان، فلورانس و ونیز نقشی نوآورانه در شکلگیری نظامهای مالی و بانکی ایفا کردند و الگوهای تازهای از سازمان اجتماعی را پدیدآوردند.[۵۲] در نواحی ساحلی و جنوبی شبهجزیره، جمهوریهای دریایی بهتدریج قدرت گرفتند و بر مدیترانه چیرگی یافتند و مسیرهای بازرگانی با شرق را در انحصار خود درآوردند. این دولتشهرهای مستقل تالاسوکرات، که بیشتر آنها از قلمروهای پیشین بیزانس برخاسته بودند، نظامهایی داشتند که در آن طبقهٔ بازرگانان تقریباً همهٔ قدرت را در دست داشتند. در عمل، حکومتشان ماهیتی الیگارشیک داشت و با دموکراسیهای مدرن شباهتی نداشت؛ با این حال، آزادی نسبی سیاسی در این شهرها زمینهساز شکوفایی علمی و هنری شد.[۵۳]
از میان این جمهوریهای دریایی، چهار دولتشهر ونیز، جنوا، پیزا و آمالفی برجستهترین بودند[۵۴] و بر بخشهایی از کرانههای آدریاتیک، اژه و دریای سیاه و نیز بر مستعمرههای بازرگانی در خاور نزدیک و شمال آفریقا سلطه داشتند.[۵۵] جمهوریهای کوچکتری چون راگوسا، گائتا، آنکونا و نولی نیز وجود داشتند که هرچند نفوذی محدودتر داشتند، اما در تجارت مدیترانهای نقش چشمگیری ایفا کردند.[۵۳]
ونیز و جنوا دروازههای اروپا به سوی شرق بهشمار میرفتند و در کنار نقش بازرگانی خود، از مراکز اصلی تولید شیشهٔ نفیس نیز بودند، در حالیکه فلورانس بهعنوان پایتخت ابریشم، پشم، بانکداری و جواهرسازی شناخته میشد. ثروتی که از این فعالیتهای اقتصادی بهدست آمد، امکان اجرای پروژههای بزرگ هنری را با حمایت عمومی و خصوصی فراهم کرد و موجب شکوفایی فرهنگ و هنر در سراسر ایتالیا شد. این جمهوریهای دریایی در جنگهای صلیبی نیز نقش مهمی ایفا کردند؛ آنها ضمن تأمین پشتیبانی و حملونقل برای سپاهیان، از فرصتهای سیاسی و تجاری ناشی از این جنگها بهخوبی بهرهبرداری کردند.[۵۳]
در جنوب ایتالیا، جزیرهٔ سیسیل در سدهٔ نهم میلادی به امارت اسلامی عربی تبدیل شد و تا اواخر سدهٔ یازدهم رونق داشت، تا آنکه نورمنهای ایتالیاییتبار[ب] آن را همراه با بیشتر شاهزادهنشینهای لمبارد و بیزانسی جنوب ایتالیا فتح کردند.[۵۷] پس از آن، منطقه میان دو پادشاهی سیسیل و پادشاهی ناپل تقسیم شد.[پ][۵۸]
در پی دگرگونیهای سیاسی و سلسلهای پیچیده، جنوب ایتالیا به تدریج به صورت یک پادشاهی یکپارچه درآمد: نخست زیر فرمان دودمان اشتاوفر، سپس تحت حاکمیت خاندان کاپتی آنژو، و از سدهٔ پانزدهم میلادی بهدست پادشاهان آراگون. در جزیرهٔ ساردنی نیز، استانهای پیشین بیزانسی به دولتهای مستقل محلی موسوم به «جودیکاتی»[ت] تبدیل شدند، هرچند بخشهایی از جزیره مدتی زیر نفوذ جنوا و پیزا بود تا آنکه در سدهٔ پانزدهم به قلمرو آراگون پیوست.
ایتالیا نخستین سرزمینی در اروپا بود که دگرگونیهای اقتصادی منتهی به انقلاب بازرگانی را تجربه کرد. ونیز با قدرت مالی و دریایی خود توانست پایتخت بیزانس را غارت کند و سفرهای مارکو پولو به آسیا را تأمین مالی نماید. در همین دوران، نخستین دانشگاهها در شهرهای ایتالیا پدید آمدند و اندیشمندانی چون توماس آکویناس شهرتی بینالمللی یافتند. در فلورانس، همزمان با فعالیت دانته و جوتو در حدود سال ۱۳۰۰ میلادی، سرمایهداری و خاندانهای بزرگ بانکدار شکل گرفتند که آغازگر نظام مالی نوین در اروپا بودند.[۵۹]
همهگیری مرگ سیاه در سال ۱۳۴۸ میلادی تأثیری ویرانگر بر ایتالیا بر جای گذاشت و احتمالاً نزدیک به یکسوم جمعیت کشور را از میان برد.[۶۰] با این حال، فرایند بهبودی از این فاجعه به بازخیز شهرها، رونق دوبارهٔ بازرگانی و اقتصاد انجامید؛ وضعیتی که زمینهساز شکوفایی اومانیسم و رنسانس شد و این جنبشها سپس از ایتالیا به سراسر اروپا گسترش یافتند.[۶۱]
عصر نوین

در سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی، شمال و مرکز ایتالیا به مجموعهای از دولتشهرهای رقیب و درگیر در جنگهای پیدرپی تقسیم شده بود، در حالیکه دیگر بخشهای شبهجزیره در اختیار ایالات پاپی و پادشاهی سیسیل قرار داشت. گرچه بسیاری از این شهرها رسماً تابع فرمانروایان خارجی بودند، مانند دوکنشین میلان که بهطور رسمی یکی از ایالات وابسته به امپراتوری مقدس روم محسوب میشد، اما در عمل توانسته بودند استقلالی را که پس از فروپاشی امپراتوری روم غربی بهدست آورده بودند، حفظ کنند. دولتشهرهای نیرومندتر بهتدریج سرزمینهای پیرامون خود را در اختیار گرفتند و نظامهایی موسوم به «سینیوریا» پدیدآوردند؛ دولتهای منطقهای که معمولاً بهدست خاندانهای بازرگان اداره میشدند و به ایجاد دودمانهای محلی انجامیدند. جنگ میان این دولتشهرها حالتی همیشگی داشت و اغلب بهوسیلهٔ سپاهیان مزدور موسوم به «کوندوتیری» انجام میگرفت؛ گروههایی از سربازان که از نقاط گوناگون اروپا، بهویژه از آلمان و سوئیس، گرد میآمدند و بیشتر تحت فرمان سرداران ایتالیایی میجنگیدند.[۶۲] پس از دههها نبرد، فلورانس، میلان و ونیز بهعنوان قدرتهای مسلط سر برآوردند و در سال ۱۴۵۴ میلادی با امضای پیمان لودی برای نخستینبار پس از قرنها صلحی نسبی را در منطقه برقرار کردند؛ صلحی که حدود چهل سال دوام یافت.[۶۳] در سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی، ایتالیا زادگاه و کانون جنبش رنسانس بود؛ دورهای از شکوفایی چشمگیر هنر و فرهنگ که گذار از قرون وسطی به دوران نوین را رقم زد. این جنبش در نتیجهٔ ثروت کلان انباشتهٔ شهرهای بازرگانی، حمایت مالی خاندانهای نیرومند[۶۴] و همچنین مهاجرت دانشمندان و انتقال متون یونانی به ایتالیا پس از سقوط قسطنطنیه بهدست امپراتوری عثمانی پدید آمد.[۶۵][۶۶][۶۷]


در این زمان، دولتهای ایتالیایی به واحدهای منطقهای نیرومندی تبدیل شدند که عملاً زیر فرمان شاهزادگان یا خاندانهای حاکم قرار داشتند؛ خاندانهایی که بر بازرگانی و امور اداری تسلط یافته و دربارهایشان به مراکز هنر و دانش بدل شده بود. از میان آنها، خاندان مدیچی در فلورانس برجستهترین بود و با تأمین مالی هنرمندان، اندیشمندان و معماران، نقشی اساسی در شکلگیری رنسانس ایتالیا ایفا کرد.[۶۴][۶۸] خاندانهای دیگری همچون ویسکونتی و اسفورتسا در میلان، استه در فرارا و گونزاگا در مانتوا از حامیان اصلی این جنبش فرهنگی بودند و نقشی تعیینکننده در شکوفایی آن داشتند.
پس از پایان شکاف کلیسایی غرب، پاپ مارتین پنجم به ایالات پاپی بازگشت و جایگاه ایتالیا را بهعنوان مرکز یگانهٔ مسیحیت غربی احیا کرد. در همین دوره، بانک مدیچی بهعنوان مؤسسهٔ اعتباری پاپی برگزیده شد و پیوندهای استواری میان کلیسا و خاندانهای سیاسی تازهقدرتگرفته برقرار گردید.[۶۴][۶۸] رنسانس ایتالیایی در میانهٔ سدهٔ شانزدهم به اوج خود رسید، هرچند همزمان با آن، یورش قدرتهای خارجی، شبهجزیره را به آشوب جنگهای ایتالیایی کشاند.[۶۹]
در سال ۱۴۵۳، با وجود تلاشهای پاپ نیکلاس پنجم برای یاریرسانی به بیزانسیان، قسطنطنیه به دست عثمانیان سقوط کرد و مهاجرت گروهی دانشوران و انتقال متون یونانی به ایتالیا، بازکشف اومانیسم یونانی را شتاب بخشید.[۷۰] فرمانروایان انسانگرایی چون فدریکو دا مونتهفلترو و پاپ پیوس دوم در پیِ ساخت «شهرهای آرمانی» بودند و بهترتیب اوربینو و پینتزا را بنیان نهادند؛ جووانی پیکو دلا میراندولا نیز «خطابهای دربارهٔ کرامت انسان»[ث] را نوشت که مانیفست رنسانس شمرده میشود. رنسانس ایتالیایی برای سدهها بر هنر اروپا چیرگی یافت و تأثیری ماندگار برجای گذاشت؛ هنرمندانی چون لئوناردو داوینچی، بوتیچلی، میکلآنژ، رافائل، جوتو، دوناتلو و تیسین، و معمارانی چون فیلیپو برونلسکی، آندرهآ پالادیو و دوناتو برامانته آثاری آفریدند که واقعگرایی و شکوه آنها با نمونههای کلاسیک باستانی برابری میکرد و گاه از آن فراتر میرفت. در همین دوره، تاریخنگار انسانگرا لئوناردو برونی، تقسیمبندی سهگانهٔ تاریخ به به عهد باستان، قرون وسطی و دوران نوین را مطرح کرد که بعدها بنیان تقسیمبندی تاریخنگاری اروپایی شد.[۷۱]
همزمان، دریانوردان و مکتشفان برخاسته از جمهوریهای دریایی ایتالیا، برای دورزدن انحصار عثمانیان بر مسیرهای شرقی، خدمت خود را به پادشاهیهای اقیانوس اطلس عرضه کردند و در پیدایش عصر اکتشافات و استعمار قارهٔ آمریکا نقشی کلیدی داشتند. کریستف کلمب مسیر گشایش قارهٔ آمریکا را برای اروپاییان هموار کرد،[۷۲] جان کابوت نخستین اروپایی پس از نورسها بود که به آمریکای شمالی رسید،[۷۳] و آمریگو وسپوچی که نام «آمریکا» از او گرفته شد.[۷۴][۷۵] ایدهها و آرمانهای رنسانس از ایتالیا به فرانسه، انگلستان و سراسر اروپا گسترش یافتند، اما در همین زمان، استعمار نوین آمریکا، گشودهشدن راههای دریایی نو به سوی آسیا بهدست پرتغالیها، و برآمدن امپراتوری عثمانی، برتری دیرینهٔ ایتالیا در بازرگانی با شرق را فرسود و آغاز دورهای از افول اقتصادی طولانی در شبهجزیره شد.[۳۰]

اتحادی دفاعی موسوم به اتحادیهٔ ایتالیایی[ج] میان ونیز، ناپل، فلورانس، میلان و دستگاه پاپی تشکیل شد تا توازن قدرت را در شبهجزیره حفظ کند. لورنتسو د مدیچی، معروف به لورنتسوی شکوهمند، بزرگترین حامی رنسانس بهشمار میرفت و پشتیبانی مالی و سیاسی او از این اتحاد مانع از یورش احتمالی ترکان عثمانی شد. با این حال، این ائتلاف در دههٔ ۱۴۹۰ میلادی فروپاشید و تهاجم شارل هشتم، پادشاه فرانسه، آغازگر رشتهجنگهایی شد که سراسر ایتالیا را درگیر کرد. در دوران اوج رنسانس، پاپهایی همچون ژولیوس دوم (۱۵۰۳–۱۵۱۳) برای حفظ اقتدار پاپی و کنترل ایتالیا با فرمانروایان خارجی جنگیدند، در حالیکه پاپ پل سوم (۱۵۳۴–۱۵۴۹) ترجیح داد در نقش میانجی میان قدرتهای اروپایی عمل کند تا صلحی پایدار برقرار شود. در میانهٔ همین منازعات، پاپهای خاندان مدیچی — لئون دهم (۱۵۱۳–۱۵۲۱) و کلمنت هفتم (۱۵۲۳–۱۵۳۴) — با جنبش اصلاح دینی پروتستان در آلمان، انگلستان و سایر نقاط اروپا روبهرو شدند.

در سال ۱۵۵۹ میلادی، با پایان جنگهای ایتالیا میان فرانسه و دودمان هابسبورگ، حدود نیمی از ایتالیا — از جمله پادشاهیهای جنوبی ناپل، سیسیل، ساردنی و نیز دوکنشین میلان — زیر سلطهٔ اسپانیا درآمد، در حالیکه نیمهٔ دیگر شبهجزیره استقلال خود را حفظ کرد؛ هرچند بسیاری از این دولتها همچنان بهطور رسمی بخشی از امپراتوری مقدس روم محسوب میشدند. در پی این تحولات، ایالات پاپی یک جنبش ضد اصلاح دینی را آغاز کردند که رویدادهای برجستهای چون شورای ترنت (۱۵۴۵ تا ۱۵۶۳)، پذیرش گاهشماری گریگوری، مأموریت مذهبی یسوعیان در چین، جنگهای مذهبی فرانسه، پایان جنگ سیساله (۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸) و جنگ بزرگ عثمانی را در بر میگرفت.
در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی، اقتصاد ایتالیا رو به افول نهاد. پس از جنگهای ایتالیایی، دولتشهرهای این سرزمین بهتدریج استقلال خود را از دست دادند و زیر سلطهٔ بیگانگان رفتند: نخست زیر فرمان اسپانیا (۱۵۵۹ تا ۱۷۱۳) و سپس زیر حاکمیت اتریش (۱۷۱۳ تا ۱۷۹۶). میان سالهای ۱۶۲۹ تا ۱۶۳۱، موج تازهای از طاعون نزدیک به چهارده درصد از جمعیت ایتالیا را نابود کرد.[۷۶] با آغاز زوال امپراتوری اسپانیا در سدهٔ هفدهم، متصرفاتش در ناپل، سیسیل، ساردنی و میلان نیز دچار انحطاط شدند و بهویژه جنوب ایتالیا فقیر گشت و از جریان اصلی تحولات اروپا کنار رفت.[۷۷]

در آغاز سدهٔ هجدهم میلادی و در پی جنگ جانشینی اسپانیا (۱۷۰۰–۱۷۱۴)، نقشهٔ سیاسی ایتالیا دگرگون شد. اتریش جایگزین اسپانیا بهعنوان نیروی خارجی مسلط در شبهجزیره گردید و بیشتر متصرفات اسپانیا — از جمله میلان، ناپل و ساردنی — را به دست آورد. با این حال، در سال ۱۷۲۰ جزیرهٔ ساردنی در چارچوب توافقی دیپلماتیک به دودمان ساووی واگذار شد و آنها در ازای آن سیسیل را به اتریش سپردند و از آن پس، این خاندان حاکمیت رسمی بر «پادشاهی ساردنی» را بهدستآورد. از آن زمان، دودمان ساووی مرکز قدرت خود را در تورین مستقر کرد و قلمرو خود را با ادغام پیهمونت و ساردنی به یکی از منسجمترین و پیشرفتهترین دولتهای شبهجزیره بدل ساخت. در نتیجه، پیهمونت و ساووی بهتدریج از یک قدرت محلی در شمال غرب ایتالیا به یکی از بازیگران اصلی سیاست اروپا تبدیل شد.
در همین سده، دوران طولانی رکود اقتصادی و سیاسی با اجرای اصلاحات گستردهٔ اقتصادی و اداری در شماری از دولتهای ایتالیایی متوقف گردید؛ در این میان، حکومت پیهمونت–ساردنی بهویژه در نوسازی دستگاه اداری، مالی و نظامی پیشگام بود و الگوی کارآمدی از دولتسازی در جهان ایتالیایی بهجا گذاشت که بعدها نقش محوری در وحدت ایتالیا ایفا نمود.[۷۸]
در سدهٔ نوزدهم و طی جنگهای ناپلئونی، شمال و مرکز ایتالیا به اشغال فرانسه درآمد و بهصورت جمهوریها و سپس «پادشاهی ایتالیا» در چارچوب امپراتوری فرانسه سازماندهی شد که عملاً دولتی وابسته به امپراتوری فرانسه بود.[۷۹] نیمهٔ جنوبی شبهجزیره در آغاز زیر فرمان ژوزف بناپارت، برادر ناپلئون، و سپس تحت حکومت ژواکیم مورا، شوهر خواهر ناپلئون، اداره میشد و هر دو بهعنوان پادشاهان ناپل تاجگذاری کردند.[۳۰]
کنگرهٔ وین در سال ۱۸۱۴ نظم سیاسی پیش از ناپلئون را تا حد زیادی بازگرداند و خاندان ساووی را بعد از تبعید در جایگاه پادشاهان قانونی پیهمونت-ساردنی تأیید نمود، اما اندیشههای انقلاب فرانسه — آزادی، برابری و حق تعیین سرنوشت ملی — در ایتالیا ریشه دواند و بزودی در جنبشها و خیزشهای سیاسی سدهٔ نوزدهم آشکار شد. در همین دوره، برای نخستینبار پرچم سهرنگ ایتالیا توسط «جمهوری چیسپادانا»[چ] در دوران ناپلئونی پذیرفته شد؛ پرچمی که با الهام از انقلاب فرانسه، بعدها نماد آرمان ملیگرایی ایتالیایی و وحدت ایتالیا گردید[۸۰] و امروزه هر ساله در «روز پرچم سهرنگ»[ح] گرامی داشته میشود.[۸۱]
اتحاد ایتالیا
تولد پادشاهی ایتالیا حاصل تلاش ملیگرایان ایتالیایی و پادشاهخواهان وفادار به خاندان ساووی بود که هدفشان تشکیل یک دولت متحد در سراسر شبهجزیرهٔ ایتالیا بود.[۸۲] پس از برقراری نظم جدید اروپا در کنگرهٔ وین (۱۸۱۴–۱۸۱۵)، شمال ایتالیا زیر سلطهٔ مستقیم امپراتوری اتریش قرار گرفت و دیگر نواحی میان دولتهای کوچک و وابسته تقسیم شدند. در این شرایط، پادشاهی پیهمونت–ساردنی به کانون اصلی مقاومت در برابر سلطهٔ خارجی و محور جنبش وحدت ملی بدل گردید.
جوزپه ماتزینی (راست)، از چهرههای برجسته و اندیشمندان تأثیرگذار جنبش انقلابی ایتالیا، و جوزپه گاریبالدی (چپ)، از نامدارترین سرداران سدهٔ نوزدهم، که بهسبب دلاوریهایش در نبردهای آمریکای جنوبی و اروپا بهلقب «قهرمان دو جهان» (Eroe dei due Mondi) شهرت یافت.[۸۳][۸۴] گاریبالدی فرماندهی «کاروان هزار نفره» را نیز بر عهده داشت؛ نیرویی داوطلب متشکل از حدود هزار جنگجو که در سال ۱۸۶۰ از جنوا به سیسیل عزیمت کرد و با پیروزیهای پیاپی خود نقش مهمی در تحقق وحدت ایتالیا ایفا نمود.
در نیمهٔ نخست سدهٔ نوزدهم، موجی از ملیگرایی سراسر کشور را فراگرفت و به آغاز جنبش سیاسی و اجتماعی ریسورجیمنتو انجامید؛ جنبشی که هدفش متحد ساختن ایالات پراکنده و رهایی از نفوذ بیگانگان بود.[۸۲] در این میان، جوزپه ماتزینی، اندیشمند و روزنامهنگار تندرو، با تأسیس جنبش سیاسی ایتالیای جوان در دههٔ ۱۸۳۰، اندیشهٔ جمهوریخواهی و وحدت ملی را در میان مردم گسترش داد و به یکی از چهرههای نمادین این دوران تبدیل شد. در سال ۱۸۴۷، سرود میهنی «نغمهٔ ایتالیاییها» برای نخستینبار اجرا شد؛ سرودی که پس از تشکیل جمهوری ایتالیا در ۱۹۴۶ به عنوان سرود ملی رسمی کشور برگزیده شد.[۸۵]

در میان اعضای ایتالیای جوان، نامدارترین چهره جوزپه گاریبالدی بود؛ انقلابی و فرماندهای که رهبری مبارزات جمهوریخواهان را در جنوب کشور بر عهده داشت.[۸۶] همزمان، پادشاهی پیهمونت–ساردنی تحت فرمان خاندان ساووی و به رهبری نخستوزیرش کامیلو بنسو، کنت کاوور، هدف مشابهی را دنبال میکرد: تشکیل دولتی متحد به رهبری پادشاهی در تورین.

در جریان انقلابهای لیبرال ۱۸۴۸ که سراسر اروپا را درنوردید، نخستین جنگ استقلال ایتالیا علیه امپراتوری اتریش آغاز شد، اما با شکست پایان یافت. با این حال، پیهمونت–ساردنی در دههٔ بعد نفوذ بینالمللی خود را گسترش داد و در سال ۱۸۵۵ به ائتلاف بریتانیا و فرانسه در جنگ کریمه پیوست.[۸۷] چهار سال بعد، در ۱۸۵۹، دومین جنگ استقلال ایتالیا با حمایت فرانسه علیه اتریش درگرفت و به آزادسازی ایالت لمباردی انجامید. طبق توافق پلومبیه میان ناپلئون سوم و کاوور، پادشاهی ساردنی در ازای دریافت حمایت نظامی فرانسه، ایالات ساووی و نیس را به فرانسه واگذار کرد — رخدادی که به مهاجرت گستردهٔ ساکنان ناحیهٔ نیس، موسوم به «خروج نیسار»[خ]، انجامید.[۸۸]

در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۶۱، گاریبالدی رهبری جنبش اتحاد را در جنوب ایتالیا بر عهده گرفت و با لشکر داوطلبان خود، معروف به «سرخپوشان»، به ناپل و سیسیل یورش برد و آنها را به تصرف درآورد.[۸۹] در شهر تئانو دیداری تاریخی میان او و ویتوریو امانوئله دوم، آخرین پادشاه ساردنی، صورت گرفت؛ جایی که گاریبالدی دست او را فشرد و او را «پادشاه ایتالیا» خواند. در پی این رویداد، کاوور با الحاق جنوب ایتالیا به دولت تورین موافقت کرد و مسیر اعلام وحدت ملی را هموار ساخت.
در ۱۷ مارس ۱۸۶۱ با اعلام پادشاهی واحد ایتالیا، ایتالیای نوین زاده شد.[۹۰] زمانی که بیشتر ایالات شبهجزیره و دو جزیرهٔ اصلی، سیسیل و ساردنی، زیر فرمان ویتوریو امانوئله دوم متحد شدند و دولتی واحد پدید آمد. معمار اصلی این وحدت، کاوور، بود که با وجود آنکه بهصورت مستقیم از گاریبالدی حمایت نمیکرد، با درایت سیاسی خود زمینه را برای الحاق پادشاهی دو سیسیل به دولت پیهمونت–ساردنی فراهم ساخت و پایههای وحدت ملی را استوار کرد.
فرایند اتحاد بدون پشتیبانی قدرتهای خارجی، بهویژه فرانسه و بریتانیا، ممکن نبود. این دو کشور در پی آن بودند که دولتی متحد اما سلطنتی و ضدهاسبورگی، تحت رهبری خاندان ساووی، در مرکز مدیترانه شکل گیرد؛ دولتی که بتواند از پیدایش جمهوریای رادیکال و دموکراتیک به سبک ماتزینی و جنبشهای انقلابی ۱۸۴۸ در شهرهایی چون رم، میلان، فلورانس و ونیز جلوگیری کند.

نخستین پایتخت پادشاهی جدید، تورین — زادگاه وحدت و مرکز سیاسی خاندان ساووی و پایتخت پادشاهی ساردنی — بود. طبق کنوانسیون سپتامبر ۱۸۶۴ تصمیم گرفته شد پایتخت به فلورانس منتقل شود، و این امر در ۱۸۶۵ تحقق یافت.[۹۱]
در سال ۱۸۶۶، ایتالیا در سومین جنگ استقلال در کنار پروس بیسمارک علیه اتریش جنگید و توانست ونتو را به خاک خود بیفزاید. با این حال، روند وحدت هنوز کامل نبود: کرس، نیس — زادگاه گاریبالدی — و همچنین رم و سرزمینهای پیرامون آن که زیر سلطهٔ پاپ و در حمایت نیروهای ناپلئون سوم بودند، همچنان بیرون از قلمرو ایتالیا باقی ماندند. اما پس از شکست فرانسه از پروس در ۱۸۷۰، نیروهای ایتالیایی در ۲۰ سپتامبر ۱۸۷۰ وارد رم شدند و آن را به خاک کشور ضمیمه کردند. رم از آن پس پایتخت رسمی ایتالیا اعلام شد و وحدت سیاسی کشور تحقق یافت. چند دهه بعد، در پیمان لاتران (۱۹۲۹)، پاپ حاکمیت کامل بر واتیکان را بهدستآورد و این دولتشهر بهعنوان کشوری مستقل درون خاک ایتالیا تثبیت شد. همچنین جمهوری کوچک سان مارینو نیز استقلال تاریخی خود را در مرزهای ایتالیا حفظ کرد.
با وجود تحقق وحدت سیاسی، ملیگرایان ایتالیایی آن را هنوز ناتمام میدانستند. آنان خواستار الحاق سرزمینهای موسوم به «ایردنتا» — شامل ترنتینو، تریسته، ایستریا و دالماسی — بودند که آنها را بخش طبیعی میهن خود میشمردند. این مناطق سرانجام پس از جنگ جهانی اول و در پی معاهدات صلح تحمیلشده از سوی قدرتهای پیروز بر امپراتوریهای مرکز، به ایتالیا پیوستند و فرایند وحدت ملی کامل شد.
با تحقق وحدت سیاسی، نظام اداری و نهادی ایتالیا بر پایهٔ ساختارهای کارآمدی که در پادشاهی پیهمونت–ساردنی شکل گرفته بود استوار شد. این الگو، که از میراث اصلاحات و نهادسازیهای خاندان ساووی سرچشمه میگرفت، نقشی تعیینکننده در تثبیت دولت نوپا و ایجاد نظم اداری در سراسر کشور ایفا کرد. با این حال، یکسانسازی سریع نظامهای حقوقی، مالی و اداری در مناطق مختلف، گاه موجب نارضایتی در بخشهایی از کشور شد که از نظر تاریخی، اقتصادی و فرهنگی تفاوتهایی چشمگیر با شمال صنعتی داشتند.

در همین دوران، فاصلهٔ توسعهیافتگی میان شمال و جنوب آشکارتر گردید. شمال، بهویژه تورین، جنوا و میلان (مثلث صنعتی)، بهسرعت در مسیر صنعتیسازی و گسترش زیرساختها گام نهاد، در حالیکه جنوب — که اقتصادش بیشتر بر کشاورزی سنتی استوار بود — با فقر و مهاجرت روبهرو شد. در پی آن، موجی گسترده از مهاجرت روستاییان، بهویژه از نواحی جنوبی، به آمریکای شمالی و جنوبی آغاز شد. تنها میان سالهای پایانی سدهٔ نوزدهم تا دهههای نخست سدهٔ بیستم، میلیونها ایتالیایی کشور را ترک کردند.
با وجود این دشواریها، دهههای پس از وحدت برای ایتالیا دورهای از پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بهشمار میرفت. استقرار ثبات سیاسی، جذب سرمایهگذاری خارجی و حضور فعال کشور در عرصهٔ بینالمللی به بهبود وضعیت مالی و تقویت نهادهای دولتی انجامید. رشد صنعتی، هرچند نامتوازن، به شکلگیری طبقهٔ متوسط شهری، توسعهٔ راهآهن و شکلگیری احزاب و جنبشهای سیاسی نوین کمک کرد. این تحولات، هرچند با تنشهای اجتماعی و اختلافات منطقهای همراه بود، پایههای دولت مدرن ایتالیا را استوار ساخت و میراثی از کارآمدی اداری و نهادگرایی از دورهٔ ساووی بر جای گذاشت که تا دههها بعد نیز در تاریخ کشور نقش بنیادین داشت.
ویتوریو امانوئله دوم (راست) و کامیلو بنسو، کنت کاوور (چپ)، از چهرههای اصلی وحدت ایتالیا بودند که بهترتیب نخستین پادشاه و نخستوزیر ایتالیای متحد شدند.
دورهٔ لیبرال
دورهٔ لیبرال ایتالیا به بازهای از تاریخ این کشور گفته میشود که از وحدت ایتالیا در سال ۱۸۶۱ آغاز شد و تا به قدرت رسیدن بنیتو موسولینی و استقرار فاشیسم در سال ۱۹۲۲ ادامه داشت. این دوران با سلطنت پادشاهان ساووی و نظام پادشاهی مشروطه مشخص میشود و مرحلهای انتقالی میان دوران ریسورجیمنتو و ایتالیای معاصر بهشمار میرود.
در سال ۱۸۶۱، قانون اساسی ساردنی به سراسر قلمرو پادشاهی تازهتأسیس ایتالیا تسری یافت و آزادیهای بنیادین را برای دولت نوپا تضمین کرد؛ با این حال، قوانین انتخاباتی وقت طبقات بیزمین و کارگر را از حق رأی محروم میساخت. حکومت جدید بهصورت پادشاهی مشروطهای پارلمانی اداره میشد که در آن جناحهای لیبرال بر سیاست کشور تسلط داشتند.
با وجود ثبات سیاسی نسبی، اختلافات اقتصادی و اجتماعی میان مناطق کشور آشکار ماند. شمال ایتالیا با سرعتی فزاینده صنعتی شد، در حالیکه جنوب و نواحی روستایی با فقر مزمن و عقبماندگی روبهرو بودند. رشد جمعیت و کمبود زمین میلیونها نفر را ناگزیر به مهاجرت به خارج از کشور کرد و بدینترتیب، دیاسپورای ایتالیایی گستردهای در اروپا و قارهٔ آمریکا پدید آمد. مسئلهٔ نابرابری میان شمال و جنوب، که با عنوان «مسئله جنوب»[د] شناخته میشود، برای دههها چالشی ماندگار برای دولتهای لیبرال باقی ماند.
در دهههای پایانی سدهٔ نوزدهم، ایتالیا شاهد رشد صنعت، توسعهٔ راهآهن، و گسترش آموزش و پرورش بود. در عرصهٔ سیاسی، حزب سوسیالیست ایتالیا در سال ۱۸۹۲ تأسیس شد و با افزایش نفوذ جنبشهای کارگری، به نیرویی مؤثر در برابر ساختار سنتی لیبرال و محافظهکار بدل شد. دولتهای وقت برای مهار بحرانهای اجتماعی به اصلاحات تدریجی روی آوردند، اما شورشهایی مانند قتلعام میلان (۱۸۹۸) نشانگر ناپایداری اوضاع بود. در آغاز قرن بیستم، با ظهور جووانی جولیتی، سیاستی عملگرایانهتر اتخاذ شد. جولیتی که میان سالهای ۱۸۹۲ تا ۱۹۲۱ پنجبار نخستوزیر بود، اصلاحاتی در نظام مالیاتی، بیمهٔ کارگران، و حق رأی عمومی مردان (۱۹۱۳) به اجرا گذاشت و نقش دولت را در اقتصاد و آموزش تقویت کرد.
در عرصهٔ سیاست خارجی، ایتالیا در پی گسترش نفوذ خود در مدیترانه و آفریقا بود. پس از شکست در نبرد آدوا (۱۸۹۶) در اتیوپی، برنامههای استعماری موقتاً متوقف شد، اما در دههٔ بعد دوباره آغاز گردید. کشور با اشغال اریتره و سومالی در شاخ آفریقا وارد جرگهٔ قدرتهای استعماری اروپا شد.[۹۲][۹۳]
در سال ۱۹۱۱، ایتالیا با هدف گسترش نفوذ و جبران عقبماندگی نسبت به سایر قدرتهای استعماری، به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ داد. در سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۲، در جریان جنگ ایتالیا و عثمانی، نیروی دریایی ایتالیا با تصرف طرابلس، برقه — سرزمینهایی که بعدها لیبی کنونی را شکل دادند — و جزایر دودکانس پیروز شدند. این جنگ همچنین نخستین درگیری تاریخ بود که در آن از هواپیما برای شناسایی و بمباران استفاده شد[۹۴] و به امضای پیمان لوزان میان دو کشور انجامید که طی آن عثمانی از لیبی صرفنظر کرد. این پیروزی جایگاه امپراتوری ایتالیا را در میان قدرتهای استعماری تقویت و محبوبیت نظام سلطنتی با ملیگرایی تشدید شدهای در میان مردم و ارتش را افزایش داد.
در سال ۱۹۱۵، ایتالیا با هدف تکمیل وحدت ملی وارد جنگ جهانی اول شد — نبردی که مورخان آن را گاه «جنگ چهارم استقلال ایتالیا» مینامند،[۹۵] زیرا از دید تاریخنگاری پایانبخش روند اتحاد کشور بود.[۹۶]با وجود عضویت در اتحاد سهگانه با آلمان و اتریش-مجارستان، ایتالیا در پی وعدههای متفقین مبنی بر واگذاری ترنتینو، ایستریا، دالماسی و بخشهایی از امپراتوری عثمانی در مه ۱۹۱۵ به آنان پیوست.

دولت برای آمادهسازی نیروها به سازماندهی مجدد ارتش و اجرای نظام سربازگیری اجباری پرداخت. پس از چندین شکست سنگین، ایتالیا در سال ۱۹۱۷ ارتش خود را بازسازی کرد و در اکتبر ۱۹۱۸، حملهای گسترده را آغاز نمود که در نبرد ویتوریو ونتو به پیروزی قاطع انجامید[۹۷] که به فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان و پایان جنگ در جبههٔ ایتالیا منجر شد و در کمتر از دو هفتهٔ بعد، جنگ در اروپا به پایان رسید.
در جریان جنگ، بیش از ۶۵۰ هزار سرباز و شمار مشابهی از غیرنظامیان ایتالیایی جان باختند،[۹۸] و کشور در آستانهٔ ورشکستگی قرار گرفت. در پی جنگ، چندین معاهدهٔ صلح مرزهای جدید ایتالیا را تثبیت کردند. در نتیجهٔ کنفرانس صلح پاریس و بر اساس مفاد پیمان سن-ژرمن (۱۹۱۹) و پیمان راپالو (۱۹۲۰)، ایتالیا ایالات ترنتینو–آلتو آدیجه، ونتزیا جولیا، ایستریا، خلیج کوارنر و شهر زارا را از قلمرو پیشین امپراتوری اتریش-مجارستان به خاک خود ضمیمه کرد؛ سپس با پیمان رم (۱۹۲۴) شهر فیومه نیز به ایتالیا پیوست.
با این حال، بخشهایی از سرزمینهایی که در پیمان لندن (۱۹۱۵) وعده داده شده بود، مانند دالماسی، به ایتالیا واگذار نشد. همین امر موجب شکلگیری احساس محرومیت از «پیروزی کامل» و پیدایش اصطلاح «پیروزی ناقص»[ذ] گردید — عبارتی نخستینبار توسط موسولینی برای توصیف نتایج صلح بهکار رفت و بعدها به یکی از پایههای ایدئولوژیک فاشیسم ایتالیایی بدل گردید. مورخان امروزی این تعبیر را یک «داستان ساختگی» میدانند که فاشیستها برای تحریک احساسات ملیگرایانه و توجیه سیاستهای امپریالیستی از آن بهره گرفتند.[۹۹]
پس از جنگ، ایتالیا بهعنوان یکی از قدرتهای پیروز کرسی دائمی در شورای اجرایی جامعهٔ ملل بهدستآورد و برای مدتی کوتاه در ردیف قدرتهای بزرگ اروپا قرار گرفت. اما بازگشت صدها هزار سرباز، بحران اقتصادی، بیکاری و تورم، کشور را به آشوب کشاند. در سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰ موجی از اعتصابات، شورشها و اشغال کارخانهها سراسر کشور را فراگرفت — دورهای که در تاریخ ایتالیا به «دو سال سرخ»[ر] شهرت دارد.
در این فضای ناآرام، گروههای شبهنظامی ملیگرای موسوم به «فاشیستها» به رهبری روزنامهنگار و سرباز سابق، بنیتو موسولینی پدیدار شدند. فاشیستها با سازماندهی خشونتبار علیه سوسیالیستها و بهرهگیری از ترس طبقهٔ متوسط، به سرعت نفوذ سیاسی یافتند. ناتوانی دولتهای لیبرال در مهار بحران راه را برای آنان هموار کرد و سرانجام در اکتبر ۱۹۲۲، با راهپیمایی به رم، موسولینی و نیروهایش قدرت را بهدست گرفتند و به شش دهه حاکمیت نظام لیبرال پایان دادند و دورهٔ لیبرال ایتالیا پس از شصت سال دگرگونی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به خاتمه یافت و جای خود را به دوران ایتالیای فاشیستی داد.
در این فضای پرتلاطم، احزاب و جنبشهای سیاسی متعددی پدید آمدند؛ از جمله حزب ملت (۱۹۱۹) که بعدها به حزب دموکرات مسیحی تغییر شکل داد، حزب کمونیست ایتالیا که در سال ۱۹۲۱ توسط آنتونیو گرامشی از حزب سوسیالیست منشعب و بنیانگذاری شد. در همین زمان، گروههای شبهنظامی ملیگرای موسوم به گروههای مبارز به رهبری روزنامهنگار و سرباز سابق، بنیتو موسولینی پدیدار شدند که در سال ۱۹۲۱ به حزب فاشیست ملی تبدیل شدند.
در سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۰، موجی از اعتصابات، تظاهرات و اشغال کارخانهها سراسر کشور را فراگرفت — دورهای که در تاریخ ایتالیا به دو سال سرخ[ز] شهرت دارد. فاشیستها با سازماندهی خشونتبار علیه سوسیالیستها و بهرهگیری از ترس طبقهٔ متوسط، به سرعت نفوذ سیاسی یافتند. ضعف دولتهای لیبرال در مهار بحران راه را برای قدرتگیری این جنبش هموار کرد و سرانجام در اکتبر ۱۹۲۲، با راهپیمایی به رم، موسولینی و نیروهایش کنترل کشور را در دست گرفتند. دورهٔ لیبرال ایتالیا پس از شش دهه دگرگونی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاتمه یافت و جای خود را به دوران ایتالیای فاشیست داد.
رژیم فاشیست و جنگ جهانی دوم

پس از ویرانیهای گستردهٔ جنگ جهانی اول، ایتالیا درگیر ناآرامیهای اجتماعی و بحران سیاسی شد. اعتصابات و جنبشهای کارگری الهامگرفته از انقلاب روسیه (۱۹۱۷) فضای کشور را به سوی آشوب و هرجومرج سوق داد. دولت لیبرال که از خطر انقلاب سوسیالیستی بیم داشت، به حمایت از حزب کوچک اما در حال رشد حزب ملی فاشیست به رهبری بنیتو موسولینی روی آورد. در اکتبر ۱۹۲۲، شبهنظامیان فاشیست موسوم به پیراهنسیاهها کوشیدند با سازماندهی تظاهراتی گسترده موسوم به راهپیمایی به رم قدرت را بهدست گیرند. هرچند این اقدام در عمل یک کودتای ناموفق بود، اما پادشاه ویتوریو امانوئله سوم، برای جلوگیری از درگیری داخلی، موسولینی را به نخستوزیری منصوب کرد و بدون درگیری نظامی، قدرت بهصورت قانونی به فاشیستها منتقل شد.[۱۰۰] در سال ۱۹۲۵، موسولینی با تصویب قوانین استبدادی، فعالیت دیگر احزاب سیاسی و آزادیهای مدنی را لغو کرد و پایههای یک دیکتاتوری تکحزبی را بنیان نهاد. حکومت او بهسرعت الگوی تازهای از اقتدارگرایی در اروپا شد و الهامبخش شکلگیری دیکتاتوریهای مشابه در آلمان نازی و اسپانیای فرانکو گردید. ایدئولوژی فاشیستی موسولینی بر پایهٔ ملیگرایی افراطی و امپریالیسم ایتالیایی استوار بود و هدف آن گسترش مرزهای کشور از طریق ادعاهای ایردنتیستی و احیای میراث امپراتوری روم و جمهوری ونیز بود.[۱۰۱] برای پایان دادن به مناقشهٔ دیرینه با کلیسای کاتولیک و «مسئلهٔ رم»، در سال ۱۹۲۹ پیمان لاتران میان دولت ایتالیا و واتیکان امضا شد.
در این سالها، برنامههایی برای توسعهٔ صنعت و کشاورزی و اجرای سیاستهای خودکفایی اقتصادی به اجرا درآمد. در عرصهٔ سیاست خارجی، موسولینی با اتخاذ سیاستی توسعهطلبانه و اتحاد با قدرتهای تمامیتخواه، جایگاه ایتالیا را در میان قدرتهای بزرگ اروپا جستوجو میکرد در سال ۱۹۳۵، ایتالیا به فرمان موسولینی به اتیوپی حمله کرد و پس از پیروزی، مستعمرهٔ جدیدی با نام آفریقای شرقی ایتالیا تشکیل داد. این اقدام با محکومیت جهانی و تحریمهای اقتصادی روبهرو شد و موجب انزوای بینالمللی ایتالیا و خروج آن از جامعهٔ ملل گردید. در سالهای بعد، موسولینی برای تقویت جایگاه کشور در اروپا، از فرانسیسکو فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا پشتیبانی نظامی و مالی کرد و بهتدریج به محور آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نزدیک شد. در آوریل ۱۹۳۹ نیز نیروهای ایتالیایی آلبانی را اشغال کردند؛ کشوری که سالها بهطور غیررسمی تحتالحمایه ایتالیا بود.

ایتالیا در ۱۰ ژوئن ۱۹۴۰ — در زمانی که فرانسه عملاً نبرد خود را در جبههٔ غربی از دست داده بود — بهعنوان نیروی محور رسماً وارد جنگ جهانی دوم شد.[۱۰۲] در آغاز، نیروهای ایتالیایی در جبهههای گوناگون از جمله سومالی بریتانیا، مصر، بالکان و جبهههای شرقی پیشرویهایی بهدست آوردند. در اکتبر همان سال، نیروهای ایتالیایی به یونان حمله کردند، اما این تهاجم با مقاومت شدید یونانیها روبهرو شد. ارتش ایتالیا بعد از چند ماه نبرد سنگین در کوهستانهای بالکان به تساوی تحقیرآمیزی وادار شد و آلمان ناچار به مداخله برای نجات متحد خود گردید. همزمان، اگرچه نیروهای ایتالیا در آغاز موفق شدند سومالی بریتانیا و بخشهایی از مصر را تصرف کنند، اما ارتش ایتالیا با ضدحملات نیروهای متفقین مواجه گردید که باعث فروپاشی کامل مواضع ایتالیا در شاخ آفریقا و شمال آفریقا شد و تمامی مستعمرات خود را در این مناطق از دست داد. در پی این شکستها، ارتش ایتالیا تضعیف شد و وابستگی نظامی کشور به آلمان نازی بهطور چشمگیری افزایش یافت. شکستهای متوالی در آفریقا و اروپا توان نظامی و سیاسی ایتالیا را فرسوده کرد و جایگاه موسولینی را در داخل کشور بهشدت تضعیف نمود.

در جریان این سالها، نیروهای ایتالیایی نیز مرتکب جنایات جنگی متعددی شدند؛ از جمله اعدامهای فراقانونی و پاکسازی قومی از طریق تبعید حدود ۲۵ هزار نفر — عمدتاً یوگسلاو — به اردوگاههای کار اجباری و بازداشتگاههای ایتالیا و دیگر مناطق اشغالی.[۱۰۳] در مقابل، چریکهای پارتیزان یوگسلاو نیز در جریان و پس از جنگ، علیه جمعیت ایتالیاییتبار در دالماسی و ایستریا دست به انتقامگیری و کشتارهای موسوم به فویبه زدند که بر زخمهای انسانی و قومی ناشی از جنگ افزود.
در ژوئیهٔ ۱۹۴۳، با آغاز یورش متفقین به جزیرهٔ سیسیل، ایتالیا مورد حمله قرار گرفت؛ رخدادی که آغازگر فروپاشی رژیم فاشیستی موسولینی بود. در ۲۵ ژوئیه، با دستور مستقیم پادشاه ویتوریو امانوئله سوم، بنیتو موسولینی از قدرت برکنار و بازداشت شد و رژیم فاشیستی رسماً سقوط کرد.
در ۳ سپتامبر ۱۹۴۳، دولت جدید ایتالیا آتشبس کاسیبیله را با بریتانیا و ایالات متحده امضا کرد که در ۸ سپتامبر بهطور رسمی اعلام و لازمالاجرا شد. این اقدام به معنای پایان جنگ ایتالیا با متفقین و تسلیم آن به نیروهای متفق بود. با این حال، ارتش آلمان در واکنش به این تحول، عملیات آخسه را آغاز کرد؛ نیروهای آلمانی موسولینی را در یک عملیات چتربازان نجات دادند و با همکاری فاشیستهای وفادار، کنترل شمال و مرکز ایتالیا را در دست گرفتند. آنان دولت دستنشاندهای به نام جمهوری سوسیال ایتالیا تشکیل دادند، در حالیکه جنوب کشور در اختیار متفقین قرار داشت و آنان بهتدریج بهسوی شمال پیشروی میکردند.
جمهوری سوسیال ایتالیا، که موسولینی پس از رهایی از زندان در رأس آن قرار گرفت، در عمل زیر فرمان مستقیم آلمان اداره میشد و نقشی مشابه حکومتهای همدست نازیها ایفا میکرد. در مقابل، نیروهای وفادار به پادشاه و دولت سلطنتی در جنوب، ارتشی با نام ارتش همپیمان ایتالیا تشکیل دادند که در کنار متفقین علیه نیروهای آلمانی و فاشیست جنگید. همزمان، واحدهای نظامی وابسته به موسولینی در قالب ارتش ملی جمهوریخواه در کنار آلمان نازی میجنگیدند.

در این دوران، نیروهای آلمانی همراه با ارتش جمهوری سوسیال مرتکب کشتارهای گسترده و تبعید هزاران یهودی ایتالیایی به اردوگاههای مرگ شدند. در واکنش، جنبش مقاومت ایتالیا در سراسر کشور گسترش یافت و جنگی چریکی علیه نیروهای اشغالگر و فاشیستهای همدست آنان آغاز کرد.[۱۰۴] این درگیریها که به جنگ داخلی ایتالیا شهرت دارد، میان چریکهای ضدفاشیست و نیروهای فاشیست جریان داشت.[۱۰۵][۱۰۶] در آوریل ۱۹۴۵، با نزدیکشدن شکست نهایی محور، موسولینی در تلاش برای فرار به شمال دستگیر و بهدست چریکهای ایتالیایی اعدام شد.[۱۰۷]
درگیریها در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵، زمانی که نیروهای آلمانی مستقر در ایتالیا تسلیم شدند، رسماً پایان یافت. در این جنگ، ایتالیا حدود ۳٫۵ میلیون نفر را بسیج کرد[۱۰۸] و نزدیک به نیممیلیون ایتالیایی، از جمله شمار زیادی غیرنظامی، جان خود را از دست دادند[۱۰۹] و کشور از نظر اقتصادی ویران شد. درآمد سرانهٔ ایتالیا در سال ۱۹۴۴ به پایینترین سطح خود از آغاز سدهٔ بیستم سقوط کرد.[۱۱۰]
پس از پایان جنگ، جامعهٔ ایتالیا بهشدت دوپاره و خسته از دو دهه حکومت فاشیستی بود. در این فضای بحرانی، جنبش جمهوریخواهی بار دیگر جان گرفت و مطالبات برای پایان سلطنت ساووی افزایش یافت. این روند سرانجام به برگزاری همهپرسی نهادی ایتالیا در سال ۱۹۴۶ انجامید که طی آن مردم با اکثریتی اندک به لغو نظام پادشاهی و تأسیس جمهوری ایتالیا رأی دادند — نقطهای که پایان رسمی ایتالیای فاشیستی و آغاز دورهٔ نوین کشور را رقم زد.
دورهٔ جمهوری

ایتالیا پس از برگزاری همهپرسی سال ۱۹۴۶ که در دوم ژوئن برگزار شد، به جمهوری تبدیل گردید؛[۱۱۱] روزی که از آن زمان تاکنون با عنوان جشن جمهوری گرامی داشته میشود. این نخستین بار بود که زنان در سطح ملی در انتخابات شرکت کردند.[۱۱۲] در پی این همهپرسی، اومبرتوی دوم، پسر ویتوریو امانوئله سوم، ناچار به کنارهگیری از سلطنت شد. قانون اساسی ایتالیا در اول ژانویهٔ ۱۹۴۸ تصویب و به اجرا گذاشته شد. بر پایهٔ پیمان پاریس میان ایتالیا و دولتهای متفق، بخشهایی از سرزمینهای واقع در کنار دریای آدریاتیک به یوگسلاوی واگذار شد که این امر به وقوع کوچ بزرگ ایستریا و دالماسی انجامید و حدود ۳۰۰ هزار نفر از ایتالیاییهای آن نواحی ناچار به مهاجرت شدند.[۱۱۳] ایتالیا همچنین تمام مستعمرات خود را از دست داد و به این ترتیب، امپراتوری ایتالیا بهطور کامل پایان یافت.
ترس از گسترش کمونیسم در ایتالیا نقش تعیینکنندهای در انتخابات سال ۱۹۴۸ داشت؛ در این انتخابات، حزب دموکرات مسیحی به رهبری آلچیده د گاسپری پیروزی قاطعی بهدستآورد.[۱۱۴] در پی آن، ایتالیا در سال ۱۹۴۹ به عضویت ناتو درآمد. اجرای طرح مارشال موجب احیای اقتصاد کشور شد و تا اواخر دههٔ ۱۹۶۰، دورهای از رشد سریع و رفاه اقتصادی آغاز گردید که با عنوان معجزه اقتصادی ایتالیا شناخته میشود. در دههٔ ۱۹۵۰، ایتالیا از اعضای بنیانگذار جوامع اروپایی بود که بعدها به اتحادیه اروپا تبدیل شد. با این حال، از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ تا اوایل دههٔ ۱۹۸۰، کشور با دورهای پرآشوب موسوم به سالهای سرب روبهرو گردید که با بحرانهای اقتصادی (بهویژه پس از بحران نفتی ۱۹۷۳), درگیریهای اجتماعی، و حملات تروریستی گسترده همراه بود.[۱۱۵]

اقتصاد ایتالیا در دههٔ ۱۹۷۰ بهبود یافت و با پیوستن به گروه هفت، به پنجمین کشور صنعتی جهان تبدیل شد. با این حال، بدهی ملی ایتالیا از ۱۰۰٪ تولید ناخالص داخلی فراتر رفت. میان سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳، ایتالیا در اقدامی تلافیجویانه در برابر سیاستهای سختگیرانهٔ دولت علیه مافیا، هدف حملات تروریستی مافیای سیسیل قرار گرفت.[۱۱۶] در همین دوره، نارضایتی عمومی از فساد سیاسی، بدهی سنگین، و رسوایی بزرگ دستهای پاک — که شبکهای گسترده از فساد را افشا کرد — به مطالبهٔ اصلاحات بنیادین انجامید. حزب دموکرات مسیحی که نزدیک به پنجاه سال قدرت را در دست داشت، دچار فروپاشی شد و به چند جناح جداگانه تقسیم گردید، در حالیکه حزب کمونیست ایتالیا نیز خود را به نیرویی سوسیال دموکرات بازسازمان داد. در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، ایتالیا بهطور متناوب میان ائتلافهای راست میانه به رهبری سیلویو برلوسکونی، سرمایهدار رسانهای، و چپ میانه به رهبری رومانو پرودی، استاد دانشگاه، اداره میشد. از اول ژانویه ۱۹۹۹، ایتالیا از جمله ۱۱ کشوری است که واحد پولی یورو را به عنوان پول واحد برگزید.

در سال ۲۰۱۱ و در بحبوحهٔ رکود بزرگ جهانی، سیلویو برلوسکونی از مقام نخستوزیری کنارهگیری کرد و دولت تکنوکرات ماریو مونتی جایگزین او شد.[۱۱۷] در سال ۲۰۱۴، ماتئو رنتسی بهعنوان نخستوزیر به قدرت رسید و دولت او روندی برای اصلاح قانون اساسی آغاز کرد که در همهپرسی سال ۲۰۱۶ از سوی رأیدهندگان رد شد. پس از آن، پائولو جنتیلونی بهعنوان نخستوزیر جدید منصوب گردید.[۱۱۸] در جریان بحران مهاجرت اروپا در دههٔ ۲۰۱۰، ایتالیا به یکی از اصلیترین نقاط ورود و مقاصد پناهجویان به اتحادیه اروپا تبدیل شد. میان سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸، بیش از ۷۰۰ هزار مهاجر،[۱۱۹] عمدتاً از زیرصحرای آفریقا،[۱۲۰] وارد خاک ایتالیا شدند؛ موجی که فشار قابلتوجهی بر منابع عمومی کشور وارد کرد و باعث افزایش حمایت از احزاب راست تندرو و اروپاگریز شد.[۱۲۱] پس از انتخابات سراسری سال ۲۰۱۸، جوزپه کونته بهعنوان نخستوزیر دولت پوپولیستی ائتلافی برگزیده شد.[۱۲۲]
با نزدیک به ۲۰۰ هزار قربانی، ایتالیا یکی از کشورهایی بود که بیشترین تلفات را در همهگیری کووید–۱۹ متحمل شد[۱۲۳] و از نظر اقتصادی نیز از آسیبدیدهترین کشورهای جهان بود.[۱۲۴] در فوریهٔ ۲۰۲۱، پس از بروز بحران سیاسی، جوزپه کونته از مقام نخستوزیری کنارهگیری کرد و ماریو دراگی، رئیس پیشین بانک مرکزی اروپا، دولت وحدت ملی را با حمایت بیشتر احزاب اصلی تشکیل داد.[۱۲۵] او وعده داد تا برای مقابله با پیامدهای اقتصادی ناشی از همهگیری، برنامهای گسترده برای تحریک اقتصادی اجرا کند.[۱۲۶] در سال ۲۰۲۲، جورجا ملونی بهعنوان نخستوزیر سوگند یاد کرد و به نخستین زن در تاریخ ایتالیا بدل شد که این سمت را بر عهده گرفته است.[۱۲۷]
Remove ads
جغرافیا
خلاصه
دیدگاه

ایتالیا، که قلمرو آن تا حد زیادی با ناحیهٔ جغرافیایی همنام خود منطبق است،[۱۲۸] در جنوب اروپا قرار دارد[۱۲۹] و گاه بخشی از اروپای غربی نیز بهشمار میرود. این کشور که بهسبب شکل متمایزش در نقشه به «شبهجزیرهٔ چکمهایشکل» شهرت دارد، میان عرضهای جغرافیایی ۳۵ تا ۴۷ درجهٔ شمالی و طولهای ۶ تا ۱۹ درجهٔ شرقی واقع شده است. در شمال، از غرب به شرق، با فرانسه، سوئیس، اتریش و اسلوونی هممرز است و مرز طبیعی آن عمدتاً از رشتهکوههای آلپ میگذرد که در دامنههای جنوبی خود دشت پو و جلگهٔ ونیز را دربر میگیرد. قلمرو ایتالیا شامل سراسر شبهجزیرهٔ ایتالیا، دو جزیرهٔ بزرگ مدیترانه یعنی سیسیل و ساردنی، و همچنین جزایر کوچکتر فراوانی در پیرامون آن است.[۱۲۸] بخشهایی از خاک کشور فراتر از حوضهٔ آلپ امتداد مییابد و شماری از جزایر آن نیز بیرون از فلات قارهٔ اوراسیا واقع شدهاند.
مساحت ایتالیا در مجموع ۳۰۱٬۲۳۰ کیلومتر مربع است که از این میان حدود ۲۹۴٬۰۲۰ کیلومتر مربع خشکی و ۷٬۲۱۰ کیلومتر مربع آب را دربر میگیرد.[۱۳۰] با احتساب جزایر، طول ساحل ایتالیا به حدود ۷٬۶۰۰ کیلومتر میرسد که در امتداد دریای مدیترانه و شاخههای آن یعنی دریای لیگوریا، تیرنی،[۱۳۱] یونان[۱۳۲] و آدریاتیک گسترده شده است.[۱۳۳] مرز زمینی ایتالیا با فرانسه ۴۸۸ کیلومتر، با سوئیس ۷۴۰ کیلومتر، با اتریش ۴۳۰ کیلومتر و با اسلوونی ۲۳۲ کیلومتر طول دارد. درون خاک ایتالیا دو کشور مستقل و کوچک وجود دارند: سان مارینو و واتیکان. واتیکان کوچکترین کشور جهان و مقر کلیسای کاتولیک تحت ادارهٔ سریر مقدس است و در دل شهر رم، پایتخت ایتالیا، جای دارد؛ مرز آن تنها ۳٫۲ کیلومتر طول دارد. کشور سان مارینو نیز با مرزی به طول ۳۹ کیلومتر در شمال ایتالیا و در دل ناحیهٔ امیلیا-رومانیا واقع شده است.[۱۳۴] در مقابل، کامپیونه دی ایتالیا بخشی از خاک ایتالیا است که بهصورت برونبوم در داخل خاک سوئیس قرار دارد.[۱۳۵] مرز ایتالیا با سان مارینو ۳۹ کیلومتر و با واتیکان ۳٫۲ کیلومتر طول دارد.[۱۳۰]
بیش از ۳۵ درصد از خاک ایتالیا را نواحی کوهستانی تشکیل میدهد.[۱۳۶] رشتهکوههای آپنینی ستون فقرات شبهجزیره را میسازند و کوههای آلپ در شمال، مرز طبیعی کشور را شکل میدهند. بلندترین نقطهٔ ایتالیا قلهٔ مون بلان (مونته بیانکو) است که با ارتفاع ۴٬۸۱۰ متر بلندترین قلهٔ آلپ و اروپای غربی نیز بهشمار میرود. از دیگر کوههای شاخص میتوان به ماترهورن (مونته چروینو) در آلپ غربی و دولومیتها در آلپ شرقی اشاره کرد. بخشهای زیادی از ایتالیا منشأ آتشفشانی دارند و بیشتر جزایر کوچک و مجمعالجزایرهای جنوبی کشور نیز جزایر آتشفشانیاند. از میان آتشفشانهای فعال میتوان اتنا در جزیرهٔ سیسیل — بزرگترین آتشفشان اروپا —، وولکانو، استرومبولی و وزوو در نزدیکی ناپل را نام برد.
بیشتر رودخانههای ایتالیا به دریای آدریاتیک یا دریای تیرنی میریزند.[۱۳۷] طولانیترین رود کشور پو است که از دامنههای آلپ در مرز غربی سرچشمه میگیرد و پس از گذر از دشت پو به دریای آدریاتیک میریزد.[۱۳۸] دشت پو با وسعتی حدود ۴۶٬۰۰۰ کیلومتر مربع بزرگترین دشت ایتالیا بهشمار میرود و بیش از ۷۰ درصد از زمینهای هموار یا جلگهای کشور را در خود جای داده است.[۱۳۶] بزرگترین دریاچههای ایتالیا بهترتیب اندازه عبارتاند از: گاردا (۳۶۷٫۹۴ کیلومتر مربع)، ماجوره (۲۱۲٫۵۱ کیلومتر مربع) و کومو (۱۴۵٫۹ کیلومتر مربع).[۱۳۹]

اقلیم
اقلیم ایتالیا بهطور مستقیم از دریاهایی که از همه سو، جز از شمال، آن را احاطه کردهاند تأثیر میپذیرد. این دریاها همچون مخزنی از گرما و رطوبت عمل میکنند و در محدودهٔ معتدل جنوبی، موجب شکلگیری اقلیم مدیترانهای با تفاوتهای محلی گوناگون میشوند.[۱۴۱] بهدلیل طول زیاد شبهجزیره و وجود رشتهکوههای فراوان در نواحی داخلی، آبوهوای ایتالیا بسیار متنوع است. در بیشتر مناطق داخلی شمالی و مرکزی، اقلیم میان مرطوب جنبحارهای مرطوب تا قارهای مرطوب و اقیانوسی در نوسان است. دشت پو عمدتاً دارای آبوهوای مرطوب نیمهگرمسیری است و زمستانهای سرد و تابستانهای گرم دارد.[۱۴۲] در مقابل، نواحی ساحلی لیگوریا، توسکانی و بخش اعظم جنوب کشور نمونهٔ شاخصی از اقلیم مدیترانهایاند، همانگونه که در طبقهبندی اقلیمی کوپن تعریف شده است.
شرایط آبوهوایی در سواحل ایتالیا با نواحی داخلی کشور تفاوت چشمگیری دارد، بهویژه در زمستان که ارتفاعات سرد، مرطوب و اغلب پوشیده از برفاند. مناطق ساحلی زمستانهای ملایم و تابستانهای گرم و عمدتاً خشک دارند، در حالی که دشتهای کمارتفاع در تابستان بسیار گرم میشوند. دمای زمستان از حدود صفر درجهٔ سانتیگراد در آلپ تا ۱۲ درجه در سیسیل متغیر است، در حالیکه میانگین دمای تابستان بین ۲۰ تا بیش از ۲۵ درجهٔ سانتیگراد نوسان دارد. زمستانها در شمال معمولاً سرد، مهآلود و برفیاند، اما در جنوب هوا معتدلتر و آفتابیتر است. تابستانها در سراسر کشور گرم است، مگر در نواحی مرتفع، و در جنوب شدت گرما بیشتر است. مناطق شمالی و مرکزی از بهار تا پاییز گاه با رعد و برقهای شدید و ناگهانی روبهرو میشوند.[۱۴۳]
تنوع زیستی
تنوع جغرافیایی ایتالیا — از رشتهکوههای آلپ و آپنین گرفته تا جنگلهای نواحی مرکزی و بوتهزارهای مدیترانهای نوع گاریگ و ماکیا در جنوب — موجب شکلگیری زیستگاههایی گوناگون و متنوع در سراسر کشور شده است. موقعیت جغرافیایی شبهجزیره، در مرکز دریای مدیترانه و در گذرگاه میان اروپای مرکزی و شمال آفریقا، همراه با بیش از ۸٬۰۰۰ کیلومتر خط ساحلی، باعث شده گونههای جانوری و گیاهی از مناطق بالکان، اوراسیا و خاورمیانه نیز به این سرزمین راه یابند. ایتالیا از نظر تنوع زیستی جانوری در میان کشورهای اروپا در جایگاه نخست قرار دارد؛ بیش از ۵۷٬۰۰۰ گونهٔ جانوری در این کشور شناسایی شده که بیش از یکسوم کل جانوران قارهٔ اروپا را شامل میشود.[۱۴۴] افزون بر این، ایتالیا در میان کشورهای اتحادیهٔ اروپا بالاترین میزان تنوع زیستی در گونههای جانوری و گیاهی را داراست.[۱۴۵]
گرگ ایتالیایی (راست) و درخت آربوس (چپ)، به ترتیب حیوان ملی و درخت ملی ایتالیا
جانوران ایتالیا شامل ۴٬۷۷۷ گونهٔ بومزاد هستند که تنها در این کشور یافت میشوند.[۱۴۶] از میان آنها میتوان به خفاش گوشدراز ساردنیایی، گوزن سرخ ساردنیایی، سمندر عینکی، سمندر قهوهای غاری، سمندرک ایتالیایی، قورباغهٔ ایتالیایی، وزغ شکم زرد آپنین، مارمولک دیواری ایتالیایی و لاکپشت برکهای سیسیلی اشاره کرد. در مجموع، در ایتالیا ۱۱۹ گونه پستاندار،[۱۴۷] ۵۵۰ گونه پرنده،[۱۴۸] ۶۹ گونه خزنده،[۱۴۹] ۳۹ گونه دوزیست،[۱۵۰] ۶۲۳ گونه ماهی[۱۵۱] و حدود ۵۶٬۲۱۳ گونه بیمهره شناسایی شده است که از میان آنها ۳۷٬۳۰۳ گونه را حشرات تشکیل میدهند.[۱۵۲]
گیاهان بومی ایتالیا بهطور سنتی حدود ۵٬۵۰۰ گونهٔ آوندی برآورد میشدند،[۱۵۳] اما بر پایهٔ دادههای رسمی بانک اطلاعاتی فلور آوندی ایتالیا در سال ۲۰۰۵، شمار آنها به ۶٬۷۵۹ گونه رسیده است.[۱۵۴] از این میان، ۱٬۳۷۱ گونه و زیرگونهٔ گیاهی بومزاد در کشور وجود دارد[۱۵۵] که از جمله میتوان به نراد سیسیلی، گل آلالهٔ بارباریتزینا، گل همیشهبهار دریایی، اسطوخودوس پنبهای و بنفشهٔ سیسیلی اشاره کرد. ایتالیا از امضاکنندگان کنوانسیون برن دربارهٔ حفاظت از حیات وحش و زیستگاههای طبیعی اروپا و همچنین دستورالعمل زیستگاهها در چارچوب اتحادیهٔ اروپاست.
ایتالیا دارای باغهای گیاهشناسی و تاریخی فراوانی است.[۱۵۶] باغ ایتالیایی از نظر سبک بر پایهٔ تقارن، هندسهٔ محوری و اصل ایجاد نظم در طبیعت شکل گرفته است. این شیوهٔ طراحی تأثیر چشمگیری بر تاریخ باغسازی در اروپا گذاشت و بهویژه الهامبخش شکلگیری باغهای فرانسوی و انگلیسی شد.[۱۵۷] سبک باغ ایتالیایی خود تحتتأثیر باغهای رومی و باغهای رنسانس ایتالیا پدید آمد و آمیزهای از زیبایی معماری، تناسب و نظم هندسی را در طبیعت به نمایش میگذارد.
گنجشک ایتالیایی (راست) و گل درخت آربوس (چپ)، به ترتیب پرندهٔ ملی و گل ملی ایتالیا
گرگ ایتالیایی (Canis lupus italicus) حیوان ملی ایتالیا بهشمار میرود[۱۵۸] و در کوهستان آپنینی و بخشهای غربی آلپ زندگی میکند. این گونه در فرهنگهای لاتین و ایتالیایی جایگاهی نمادین دارد و از دیرباز با افسانهٔ بنیانگذاری رم — داستان گرگی که دوقلوهای رومولوس و رموس را شیر داد — پیوند خورده است.[۱۵۹] درخت ملی ایتالیا درخت آربوس (Arbutus unedo) است[۱۶۰] که بومی ناحیهٔ مدیترانه بوده و برگهای سبز، گلهای سفید و میوههای سرخ آن یادآور رنگهای پرچم ایتالیا هستند.[۱۶۱] پرندهٔ ملی این کشور گنجشک ایتالیایی است[۱۶۲] و گل ملی نیز گل درخت آربوس محسوب میشود.[۱۶۳]
محیط زیست
پس از دورهٔ رشد سریع صنعتی، ایتالیا با تأخیر به حل مشکلات زیستمحیطی خود پرداخت. با اجرای اصلاحات و سیاستهای حفاظتی در دهههای اخیر، این کشور امروزه از نظر پایداری بومشناختی در جایگاه هشتاد و چهارم جهان قرار دارد.[۱۶۴] مجموع مناطق حفاظتشدهٔ ایتالیا — شامل پارکهای ملی، پارکهای منطقهای و ذخیرهگاههای طبیعی — حدود ۱۱ درصد از مساحت کشور را دربر میگیرد[۱۶۵] و نزدیک به ۱۲ درصد از خط ساحلی آن نیز تحت حفاظت زیستمحیطی قرار دارد.[۱۶۶]

ایتالیا یکی از پیشگامان جهانی در تولید انرژیهای تجدیدپذیر بهشمار میرود. در سال ۲۰۱۰ این کشور چهارمین دارندهٔ ظرفیت نصبشدهٔ انرژی خورشیدی[۱۶۷] و ششمین تولیدکنندهٔ بزرگ انرژی بادی در جهان بود.[۱۶۸] تا سال ۲۰۲۰، منابع تجدیدپذیر حدود ۳۷ درصد از کل مصرف انرژی ایتالیا را تأمین میکردند.[۱۶۹]
ایتالیا میان سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ دارای نیروگاههای فعال هستهای بود، اما پس از وقوع فاجعهٔ چرنوبیل و برگزاری همهپرسیهای عمومی، برنامهٔ هستهای خود را متوقف کرد. در سال ۲۰۰۸ دولت تصمیم به احیای این برنامه گرفت و طرح ساخت تا چهار نیروگاه جدید را مطرح نمود، اما این تصمیم نیز پس از حادثهٔ هستهای فوکوشیما و برگزاری همهپرسی دیگری لغو شد و فعالیتهای هستهای غیرنظامی ایتالیا پایان یافت.[۱۷۰]
آلودگی هوا همچنان یکی از مشکلات جدی زیستمحیطی ایتالیا است، بهویژه در نواحی صنعتی شمال کشور. ایتالیا دوازدهمین تولیدکنندهٔ بزرگ کربن دیاکسید در جهان بهشمار میرود.[۱۷۱] تراکم بالای ترافیک در شهرهای بزرگ نیز همچنان موجب بروز مشکلات زیستمحیطی و بهداشتی میشود، هرچند از دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میزان مهدود بهطور چشمگیری کاهش یافته و امروزه پدیدهٔ اسمُگ بسیار نادر شده و سطح انتشار گوگرد دیاکسید نیز کاهش یافتهاست.[۱۷۲]
تخریب جنگلها، ساختوسازهای غیرقانونی و سیاستهای نادرست مدیریت زمین در مناطق کوهستانی، موجب فرسایش شدید خاک و بروز فجایع زیستمحیطی متعددی شدهاند؛ از جمله فاجعهٔ سد وایونت در سال ۱۹۶۳، رانش زمین سارنو در سال ۱۹۹۸، و لغزشهای گل و لای مسینا در سال ۲۰۰۹.[۱۷۳]
Remove ads
سیاست
خلاصه
دیدگاه

ایتالیا از سال ۱۹۴۶، پس از لغو نظام پادشاهی، بهصورت جمهوری پارلمانی واحد اداره میشود. رئیسجمهور کشور، که از سال ۲۰۱۵ این مقام در اختیار سرجو ماتارلا است، رئیس کشور بهشمار میآید. او برای یک دورهٔ هفتساله توسط اعضای پارلمان ایتالیا و نمایندگان نواحی در جلسهای مشترک انتخاب میشود. ایتالیا دارای قانون اساسی مکتوب و دموکراتیک است که نتیجهٔ کار مجلس مؤسسان بود؛ مجلسی که از نمایندگان نیروهای ضدفاشیست تشکیل شد و پس از آزادسازی ایتالیا در جریان جنگ جهانی دوم، پایههای نظام سیاسی جمهوری نوین را بنیان نهاد.[۱۷۴]
ایتالیا نقشی مهم در امور اقتصادی، نظامی، فرهنگی و سیاسی در سطح اروپا و فراتر از آن ایفا میکند و همراه با آلمان و فرانسه از سه قدرت بزرگ اتحادیهٔ اروپا بهشمار میرود. این کشور بهطور گسترده بهعنوان یک قدرت منطقهای شناخته میشود،[۱۷۵] هرچند جایگاه آن بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی همواره موضوع بحث میان پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی بوده است.[۱۷۶]
بر پایهٔ شاخصها و ردیاب «وضعیت جهانی دموکراسی» (Global State of Democracy – GSoD) که توسط مؤسسهٔ بینالمللی دموکراسی و کمکهای انتخاباتی (International IDEA) منتشر میشود، ایتالیا در مجموع در سطح بالایی از شاخصهای دموکراسی قرار دارد، هرچند در زمینهٔ حاکمیت قانون و کارآمدی نهادهای قضایی ضعفهایی از خود نشان میدهد.[۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹]
دولت
ایتالیا دارای نظامی پارلمانی است که بر پایهٔ سیستم انتخاباتی ترکیبی تناسبی–اکثریتی اداره میشود. پارلمان کشور بهصورت دومجلسی برابر سازمان یافته و هر دو مجلس از اختیارات یکسان برخوردارند. دو مجلس عبارتاند از: مجلس نمایندگان که در کاخ مونتهچیتوریو تشکیل جلسه میدهد، و سنای جمهوری که محل آن کاخ ماداما است. یکی از ویژگیهای خاص نظام پارلمانی ایتالیا، نمایندگی شهروندان ایتالیایی مقیم خارج از کشور است؛ در این چارچوب، ۸ نماینده و ۴ سناتور از چهار حوزهٔ انتخابیهٔ برونمرزی برگزیده میشوند. همچنین در سنای جمهوری، مقام سناتور مادامالعمر وجود دارد که از سوی رئیسجمهور به افرادی با «شایستگیهای برجستهٔ میهنپرستانه در حوزههای اجتماعی، علمی، هنری یا ادبی» اعطا میشود. رؤسایجمهور پیشین کشور نیز بهطور خودکار از این عنوان برخوردار میشوند.
نخستوزیر ایتالیا رئیس دولت و دارندهٔ قدرت اجرایی است، اما برای اجرای بیشتر سیاستها باید رأی تأیید شورای وزیران را بهدستآورد. نخستوزیر و اعضای کابینه توسط رئیسجمهور منصوب میشوند و سپس باید با رأی اعتماد پارلمان تأیید شوند. برای باقیماندن در سمت خود، نخستوزیر موظف است در برابر پارلمان رأی اعتماد دورهای دریافت کند. جایگاه نخستوزیر در ایتالیا مشابه سایر نظامهای پارلمانی است، با این تفاوت که وی اختیار انحلال پارلمان را ندارد. از دیگر تفاوتهای مهم، سپردن مسئولیت مستقیم امور اطلاعاتی و امنیتی به نخستوزیر است؛ بهگونهای که او بهتنهایی اختیار هماهنگی سیاستهای اطلاعاتی، تعیین بودجههای مربوط، تقویت امنیت سایبری، حفظ اسرار دولتی و صدور مجوز برای انجام مأموریتهای اطلاعاتی در داخل یا خارج از کشور را در اختیار دارد.[۱۸۰]

اصلیترین احزاب سیاسی ایتالیا عبارتاند از برادران ایتالیا، حزب دموکراتیک و جنبش پنجستاره. در انتخابات عمومی سال ۲۰۲۲، این سه حزب و ائتلافهای وابسته به آنها توانستند در مجموع ۳۵۷ کرسی از ۴۰۰ کرسی مجلس نمایندگان و ۱۸۷ کرسی از ۲۰۰ کرسی سنا را بهدست آورند. بیشترین کرسیها به ائتلاف راستمیانه تعلق گرفت که شامل حزب برادران ایتالیا به رهبری جورجا ملونی، حزب لگا به رهبری ماتئو سالوینی، حزب فورتسا ایتالیا به رهبری سیلویو برلوسکونی و حزب میانهروها (ما میانهروها) به رهبری مائوریتسیو لوپی بود. در مقابل، ائتلاف چپمیانه کرسیهای باقیمانده را بهدستآورد که متشکل از حزب دموکراتیک، ائتلاف سبزها و چپ متحد، درهٔ آئوستا، حزب اروپای بیشتر، تعهد مدنی، جنبش پنجستاره، ائتلاف اکشن – ایتالیا ویوا، حزب مردم تیرول جنوبی، جنبش جنوب، شمال را فرا میخواند و جنبش انجمنی ایتالیاییان خارج از کشور بود.
قانون و نظام قضایی

نظام حقوقی ایتالیا دارای منابع متعدد و سلسلهمراتبی است؛ به این معنا که هیچ قانون یا مقرراتی در مرتبهٔ پایینتر نمیتواند با قواعد مندرج در منبعی بالاتر در تعارض باشد.[۱۸۱] بالاترین منبع حقوقی کشور، قانون اساسی سال ۱۹۴۸ است که چارچوب نهایی نظام سیاسی و قضایی را تعیین میکند.[۱۸۲] نظارت بر انطباق قوانین با قانون اساسی بر عهدهٔ دادگاه قانون اساسی ایتالیا است. قضات ایتالیایی تصمیمات خود را بر پایهٔ اصول حقوق رومی که در گذر زمان تحت تأثیر قانون مدنی ناپلئونی و مجموعهٔ قوانین بعدی اصلاح شده، اتخاذ میکنند. بالاترین مرجع قضایی کشور برای تجدیدنظر در دعاوی کیفری و مدنی، دیوان عالی تمییز کشور است.
با این حال، در برخی حوزهها ایتالیا نسبت به کشورهای غربی همتراز خود عقبتر ارزیابی میشود؛ از جمله در حقوق افراد دگرباش جنسی[۱۸۳] و در قانون منع شکنجه که هنوز با استانداردهای بینالمللی همخوانی کامل ندارد.[۱۸۴]
نظام اجرای قانون در ایتالیا ساختاری پیچیده دارد و شامل چندین نیروی پلیس مستقل است.[۱۸۵] نیروهای اصلی انتظامی در سطح ملی عبارتاند از: پلیس دولتی که مسئول امنیت عمومی و تحقیقات جنایی است؛ کارابینیری که هم نیروی پلیس و هم نیروی نظامی محسوب میشود و زیر نظر وزارت دفاع فعالیت میکند؛ گارد مالی، که بر مبارزه با جرائم اقتصادی، قاچاق و پولشویی نظارت دارد؛ پلیس زندانها که مسئول نگهداری و امنیت زندانهاست؛[۱۸۶] و همچنین گارد ساحلی که مأموریت حفاظت از مرزهای دریایی و عملیات امداد و نجات در دریا را بر عهده دارد.[۱۸۵] اگرچه بیشتر وظایف انتظامی در سطح ملی انجام میشود،[۱۸۶] اما در کنار آن پلیسهای استانی و شهری نیز فعالیت دارند که مسئول اجرای مقررات محلی، ترافیک، و حفظ نظم در محدودهٔ خود هستند.[۱۸۵]
از میانهٔ سدهٔ نوزدهم میلادی، جنایت سازمانیافتهٔ ایتالیایی و گروههای تبهکار مرتبط با آن در زندگی اجتماعی و اقتصادی بسیاری از نواحی جنوب کشور نفوذ کردهاند. مشهورترین آنها مافیای سیسیلی است که نفوذ خود را به خارج از ایتالیا، از جمله به ایالات متحده، نیز گسترش داد. برآورد میشود درآمد سالانهٔ این گروهها تا حدود ۹ درصد[۱۸۷] تولید ناخالص داخلی ایتالیا برسد.[۱۸۸] بر پایهٔ گزارشی در سال ۲۰۰۹، در ۶۱۰ کومونه نفوذ نیرومند مافیا مشاهده میشود؛ مناطقی که بیش از ۱۳ میلیون نفر از مردم ایتالیا در آنها زندگی میکنند و حدود ۱۵ درصد تولید ناخالص داخلی کشور در آنجا بهدست میآید.[۱۸۹] در میان این سازمانها، اندرانگتا در کالابریا — که احتمالاً قدرتمندترین تشکیلات تبهکاری ایتالیاست — بهتنهایی نزدیک به ۳ درصد از تولید ناخالص داخلی را در اختیار دارد.[۱۹۰]
بر پایهٔ دادههای رسمی، ایتالیا یکی از پایینترین نرخهای قتل را در میان کشورهای توسعهیافته دارد. در سال ۲۰۲۲، بنا بر آمار مؤسسهٔ ملی آمار ایتالیا، در سراسر کشور ۳۳۲ مورد قتل عمد ثبت شد که معادل ۰٫۵۶ قتل به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر است؛ رقمی که نسبت به دههٔ ۱۹۹۰ بیش از ۸۰ درصد کاهش یافته و ایتالیا را در زمرهٔ امنترین کشورهای اروپا از نظر جرائم خشن قرار میدهد.[۱۹۱][۱۹۲] بر اساس گزارشهای یورواستات و مؤسسهٔ اروپایی برابری جنسیتی، ایتالیا در میان کشورهای عضو اتحادیهٔ اروپا در ردهٔ کشورهایی با نرخ نسبتاً پایینتر وقوع و گزارش خشونت جنسی قرار دارد.[۱۹۳]
روابط خارجی

ایتالیا از اعضای بنیانگذار جامعهٔ اقتصادی اروپا است که بعدها به اتحادیهٔ اروپا تبدیل شد و همچنین از اعضای مؤسس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بهشمار میرود. این کشور در سال ۱۹۵۵ به عضویت سازمان ملل متحد درآمد و از آن زمان تاکنون یکی از اعضای فعال و حامی نهادهای بینالمللی بوده است. ایتالیا عضو سازمانهایی همچون سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی (OECD)، موافقتنامهٔ عمومی تعرفه و تجارت/سازمان تجارت جهانی، سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) و شورای اروپا است. این کشور در چندین نوبت ریاست دورهای نهادهای بینالمللی را نیز بر عهده داشته است؛ از جمله ریاست بر سازمان امنیت و همکاری اروپا در سال ۲۰۱۸، گروه هفت (G7) در سال ۲۰۱۷ و شورای اتحادیهٔ اروپا در سال ۲۰۱۴. ایتالیا همچنین بارها بهعنوان عضو غیردائم شورای امنیت سازمان ملل متحد انتخاب شده است.
ایتالیا از هواداران پرقدرت چندجانبهگرایی در سیاست بینالملل است و از فعالیتهای سازمان ملل متحد و مأموریتهای امنیت جمعی آن پشتیبانی میکند. در سال ۲۰۱۳، ایتالیا ۵٬۲۹۶ نیروی نظامی در خارج از کشور مستقر داشت که در ۳۳ مأموریت سازمان ملل و ناتو در ۲۵ کشور مشارکت میکردند.[۱۹۴] نیروهای ایتالیایی در چارچوب مأموریتهای صلحبان سازمان ملل در کشورهایی چون سومالی، موزامبیک و تیمور شرقی حضور داشتند. افزون بر آن، ایتالیا از عملیات ناتو و سازمان ملل در بوسنی، کوزوو و آلبانی حمایت کرد و از سال ۲۰۰۳ بیش از دو هزار سرباز را برای مشارکت در عملیات آزادی پایدار در افغانستان اعزام نمود. ایتالیا از تلاشهای بینالمللی برای بازسازی و تثبیت عراق حمایت کرد، اما تا سال ۲۰۰۶ تمام نیروهای نظامی خود را — شامل حدود ۳٬۲۰۰ سرباز — از این کشور خارج نمود. در همان سال، ایتالیا در چارچوب نیروی موقت سازمان ملل متحد در لبنان حدود ۲٬۴۵۰ سرباز به جنوب لبنان اعزام کرد تا در مأموریت حفظ صلح شرکت کنند.[۱۹۵]
نیروی نظامی
تاریخ نظامی ایتالیا دورهای بسیار طولانی و گسترده را در بر میگیرد؛ از جنگهای اقوام باستانی شبهجزیره و بهویژه فتح جهان مدیترانه بهدست رومیان باستان، تا دوران گسترش دولتشهرها و جمهوریهای دریایی در قرون وسطی و مشارکت دولتهای تاریخی ایتالیا در جنگهای ایتالیایی و جنگهای جانشینی. در دوران نوین، تاریخ نظامی ایتالیا شامل جنگهای ناپلئونی، جنبش وحدت ملی (ریسورجیمنتو)، کارزارهای امپراتوری استعماری، و دو جنگ جهانی میشود. در دوران معاصر نیز ایتالیا در عملیاتهای حفظ صلح جهانی تحت نظارت ناتو، اتحادیهٔ اروپا و سازمان ملل متحد مشارکت فعال دارد.

ارتش، نیروی دریایی، نیروی هوایی و کارابینیری ایتالیا در مجموع نیروهای مسلح ایتالیا را تشکیل میدهند که طبق قانون اساسی کشور، زیر نظر شورای عالی دفاع و به ریاست رئیسجمهور اداره میشوند. بر پایهٔ مادهٔ ۷۸ قانون اساسی، پارلمان ایتالیا اختیار دارد وضعیت جنگی اعلام کند و اختیارات لازم برای اداره و اجرای امور جنگی را به دولت تفویض نماید. اگرچه گارد مالی ایتالیا رسماً بخشی از نیروهای مسلح بهشمار نمیآید، اما از نظر سازمانی دارای ساختار و وضعیت نظامی است و بر اساس الگوی ارتشی اداره میشود.[ژ] از سال ۲۰۰۵، خدمت سربازی در ایتالیا داوطلبانه شده است.[۱۹۶] در سال ۲۰۱۰، شمار نیروهای فعال نظامی ایتالیا ۲۹۳٬۲۰۲ نفر بود[۱۹۷] که از این میان ۱۱۴٬۷۷۸ نفر به کارابینیری تعلق داشتند.[۱۹۸] در چارچوب سیاست اشتراک هستهای ناتو، ایتالیا ۹۰ بمب هستهای آمریکایی ب۶۱ را در پایگاههای هوایی گِدی و آویانو میزبانی میکند.[۱۹۹]
ارتش ایتالیا نیروی اصلی دفاع زمینی ملی کشور بهشمار میآید. این نیرو در سال ۱۹۴۶، همزمان با تأسیس جمهوری ایتالیا، از بقایای «ارتش سلطنتی ایتالیا» تشکیل شد. از شناختهشدهترین تجهیزات رزمی آن میتوان به خودرو جنگی پیادهنظام داردو، زرهپوش ضدتانک ب۱ چنتائورو و تانک آریته اشاره کرد. در میان بالگردهای عملیاتی آن نیز بالگرد جنگندهٔ مانگوستا قرار دارد که در مأموریتهای اتحادیهٔ اروپا، ناتو و سازمان ملل بهکار گرفته میشود. ارتش همچنین از خودروهای زرهی لئوپارد ۱ و ام۱۱۳ برای پشتیبانی و جابهجایی نیروها استفاده میکند.
نیروی دریایی ایتالیا یک نیروی دریایی آبهای آبی (آزاد) بهشمار میآید و در سال ۱۹۴۶ از بقایای «نیروی دریایی سلطنتی» تشکیل شد. این نیرو، بهعنوان عضو اتحادیهٔ اروپا و ناتو، در عملیاتهای ائتلافی حفظ صلح در مناطق مختلف جهان مشارکت داشته است. تا سال ۲۰۱۴، نیروی دریایی ایتالیا ۱۵۴ شناور عملیاتی در اختیار داشت که شامل کشتیهای جنگی اصلی و واحدهای پشتیبانی کوچکتر میشد.[۲۰۰]
نیروی هوایی ایتالیا در سال ۱۹۲۳ به فرمان ویتوریو امانوئله سوم بهعنوان یک شاخهٔ مستقل از نیروهای مسلح با نام «نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا» تأسیس شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و برقراری جمهوری، این نیرو به نام نیروی هوایی ایتالیا شناخته شد. در سال ۲۰۲۱، این نیرو ۲۱۹ جنگندهٔ عملیاتی در اختیار داشت. توانایی حملونقل هوایی آن نیز با ناوگانی متشکل از ۲۷ فروند هواپیمای سی-۱۳۰جی و سی-۲۷جی اسپارتان تأمین میشود. تیم نمایشی و آکروباتیک نیروی هوایی، با نام «پیکانهای سهرنگ» از مشهورترین گروههای نمایش هوایی در جهان است.
کارابینیری شاخهای مستقل از نیروهای مسلح ایتالیا است که نقش ژاندارمری و پلیس نظامی کشور را بر عهده دارد و در کنار سایر نیروهای پلیس، هم بر جمعیت غیرنظامی و هم بر نیروهای نظامی نظارت میکند. شاخههای گوناگون کارابینیری بسته به مأموریت خود به وزارتخانههای مختلف گزارش میدهند، اما در امور مربوط به حفظ نظم و امنیت عمومی، مستقیماً زیر نظر وزارت کشور ایتالیا فعالیت میکنند.[۲۰۱]
- نیروی زمینی: حدود ۹۴٬۰۰۰ نفر (۲۰۰ تانک آریته، خودروهای زرهی داردو و چنتائورو، بالگردهای تهاجمی مانگوستا)
- نیروی هوایی: حدود ۳۸٬۰۰۰ نفر (۲۰۰–۲۲۰ جنگنده شامل یوروفایتر تایفون، اف-۳۵ای/بی و تورنادو، همراه با هواپیماهای ترابری سی-۱۳۰جی و سی-۲۷جی اسپارتان)
- نیروی دریایی: حدود ۳۱٬۰۰۰ نفر (۱ ناو هواپیمابر کاوور، ۱ شناور آبی–خاکی تریسته، ۸ زیردریایی، ۳ ناوشکن، ۱۴ ناوچهٔ چندمنظوره)
- کارابینیری: حدود ۱۰۹٬۰۰۰ نفر (ژاندارمری ملی با وظایف نظامی و انتظامی)
- گارد مالی: حدود ۶۳٬۰۰۰ نفر (دارای ساختار و آموزش نظامی، مسئول نظارت مالی و مرزی)
تقسیمات کشوری
ایتالیا از ۲۰ ناحیه (regioni) تشکیل شده است که پنج ناحیهٔ آن از وضعیت ویژهٔ خودمختاری برخوردارند و بهموجب آن میتوانند در حوزههایی فراتر از اختیارات عادی، قوانین محلی وضع کنند.[۲۰۲]
ناحیههای ایتالیا در مجموع شامل ۱۰۷ واحد اداری سطح دوم هستند که از دو نوع تشکیل میشوند: استانها (province) و کلانشهرها (città metropolitane). کلانشهرها معمولاً مناطق پرجمعیتیاند که در پیرامون مراکز بزرگ مانند رم، میلان، ناپل و تورین شکل گرفتهاند و وظایف گستردهتری نسبت به استانهای عادی دارند.[۲۰۲]
در پایینترین سطح، ایتالیا از ۷٬۸۹۶ کومونه (comuni) تشکیل شده است که معادل شهرداریها یا شهرها و روستاهای مستقل محلی هستند و مسئول ادارهٔ امور شهری، خدمات عمومی و ثبت مدنی ساکنان میباشند.[۲۰۲]
Remove ads
اقتصاد
خلاصه
دیدگاه
ایتالیا دارای اقتصادی پیشرفته در نظام سرمایهداری و از اعضای مهم آن نظام است. از جمله مهمترین صنایع کشور میتوان به صنایع فلزکاری، ماشینآلات، شیمیایی، وسائل نقلیه، مواد غذایی و مشروبات، منسوجات و البسه، هواپیماسازی، کشتیسازی، پتروشیمی، الکتریکی، اتمی و جنگافزار و انرژی پاک اشاره نمود. گندم، چغندر قند، ذرت، برنج، گوجهفرنگی، سبزی، میوه (نظیر هلو، گلابی و کیوی)، انگور، ماهی، گاو و خوک نیز مهمترین محصولات کشاورزی و دامپروری کشور را تشکیل میدهند. تا سال ۲۰۱۰ تعداد ۱٫۶ میلیون مزرعهٔ کشاورزی در ایتالیا وجود داشته که این رقم ۳۲٫۴٪ کمتر از آمار سال ۲۰۰۰ است.
سرانه زمین مزروعی برای هر نفر بالغ بر ۳۲٫۰ هکتار است. تولید سالیانه گوشت گاو ۴۰۰٫۱ هزار تن، گوشت خوک ۵۰۰٫۱ هزار تن، گوشت گوسفند ۹۰۰٫۱۵۴ تن و ۸۰۶ هزار تن صید ماهی است. تولید سالیانه نیروی الکتریسیته نیز معادل ۱٫۲۴۱ میلیارد کیلووات ساعت است. جنوب ایتالیا بیشتر کشاورزی و به نسبت فقیرتر و شمال آن صنعتی و ثروتمندتر است.[۲۰۳]در دورههای اخیر با سرمایهگذاری و سیستم حمل و نقل مدرن و سریع در جنوب این کشور و با داشتن زیر ساختهای مناسب، تنوع غذا، اب و هوای عالی و طبیعت و تاریخ منحصر به فرد ایتالیا، امروزه محل مناسب تعطیلات شخصیتهای شناخته شده و ستارگان سینما و موسیقی جهان شده است
فستیوال بسیاری از هنرها، مد، طراحی، مطالعات زمین، تاریخ و محل مشاهیر و بزرگان جهان بوده. در این کشور میتواند تعداد کارگران بیشتری در بازار کار وجود داشته باشد، زیرا مردان و زنان قبلاً در سن ۵۷ سالگی بازنشسته شدهاند و نرخ بیکاری در آن نسبتاً بالا است یعنی ۸٫۲ درصد.
گردشگری
ایتالیا طبق رتبهبندی گردشگری جهان، چهارمین کشور است.[نیازمند منبع] بر اساس محاسبهای که یونسکو انجام داده، بیش از نیمی از میراث فرهنگی جهانی در کشور ایتالیا واقع شده است، کشوری کوچک که مساحتش فقط ۰/۲۵ ٪ از کل خشکیهای جهان است.
نشانههای باقیمانده از گذشته، آثار هنری و تنوع فوقالعاده طبیعت در شبه جزیره ایتالیا از جمله عوامل جذب توریست در ایتالیا یکی از توریستیترین کشورهای جهان بهشمار میآید.
رم، فلورانس، ونیز و بسیاری شهرهای دیگر، از جمله مقصدهای هنری هستند که برنامه هر بازدیدکنندهای از شبه جزیره ایتالیا را تشکیل میدهند. در کنار این شهرهای بزرگ و معروف، میراثهای فرهنگی پنهانی هم در شهرهایی با تاریخ هزار ساله وجود دارند که البته در مسیر اصلی بازدیدها قرار ندارند و علیرغم اینکه کمتر شناخته شدهاند، اما به همان اندازه شهرهای هنری ایتالیا دارای جذابیت هستند.
هر ساله بهطور میانگین حدود شصت میلیون گردشگر خارجی از ایتالیا بازدید میکنند[۲۰۴] و از این نظر پنجمین کشور پربازدید شده در جهان است.
توریسم در عمل یکی از مهمترین منابع اقتصادی ایتالیا بهشمار میرود که حدود ۵/۵٪ از تولید داخلی کشور را به خود اختصاص داده است و این به معنای آنست که از نظر ارزش بالاتر از کل تولید بخش کشاورزی قرار دارد.
Remove ads
جمعیتشناسی
خلاصه
دیدگاه
گروههای قومی و نژادی
ایتالیاییها. گروههای نژادی آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی اسلاوتبار در شمال و آلبانیاییتبار و ایتالیایی یونانیتبار نیز در جنوب هستند. در سال ۲۰۰۵ نزدیک به ۵٪ از جمعیت ایتالیا خارجیها بودهاند. ۱۰٪ کودکانی که در سال ۲۰۰۷ در ایتالیا به دنیا آمدهاند، دستکم یکی از والدینشان خارجی بودهاند. در سال ۲۰۰۷ بیشترین مهاجرتها به ایتالیا به ترتیب از اروپای شرقی (۵۲٫۰۲٪) شمال آفریقا (۱۶٫۱۷٪) آسیا (۱۶٫۰۸٪) و آمریکا لاتین (۸٫۵٪) بوده است.
زبانها
عمده ایتالیاییها رومیتبار هستند و زبانهای رایج در ایتالیا هم تقریباً همگی شاخههایی از زبان رومی بهشمار میروند. با وجود اینکه زبان رسمی ایتالیا زبان ایتالیایی است اما زبانهای پرگویشور دیگری در این کشور وجود دارند که حالتی نیمه رسمی و گاه محلی دارند. بسیاری از این زبانها در معرض نابودی قرار گرفتهاند که شروع مرگ تدریجی این زبانها به دوره حکومت فاشیسم بر ایتالیا بازمیگردد.
ایتالیایی زبان رسمی این کشور است که از سال ۱۸۶۱ تاکنون این مقام را دارد.
- آلمانی: آلمانی زبان رسمی ایالت خودمختار تیرول جنوبی در شمال ایتالیا است. همچنین در بخشهایی از ایالت بولتزانو به دلیل هممرز بودن با اتریش مردم به این زبان تکلم میکنند.
- فرانسوی: در شمال غربی و در ایالت وال له داوستا به دلیل هممرز بودن با فرانسه مردم با این زبان آشنایی دارند.
- لیگوری: در مناطق شمالی ایتالیا به ویژه شهر جنوا رایج است و بیش از یک میلیون گویشور در ایتالیا دارد. گویش جنوایی و بریگاسکی از مهمترین گویشهای این زبان در ایتالیا هستند.
- اسلوونیایی: در شهرهای تریسته و گوریتزیا مردم به دلیل همسایگی با اسلوونی با این زبان آشنایی دارند.
- لومباردی: در مناطق شمالی ایتالیا به ویژه نقاط هممرز با سوئیس رایج است و بیش از سه میلیون گویشور در ایتالیا دارد.
- پیدمونتی: زبان رایج منطقه پیدمونت ایتالیا است که بیش از دومیلیون نفر از مردم ایتالیا بدان تکلم میکنند.
- ونیزی: زبان قدیمی منطقه ونیز که از زبانهای رومی بهشمار میرود و در ایتالیا قریب دو میلیون نفر از اهالی منطقه ونیز و مناطق مجاور بدان تکلم میکنند. این زبان در اسلوونی نیز رایج است.
- ناپلی: زبان رایج منطقه جنوب ایتالیا به ویژه نواحی پالرمو و ناپولی است که بیش از شش میلیون نفر از سکنه ایتالیا بدان سخن میگویند. گویش ایتالیایی جنوبی در واقع گویشی از همین زبان است و نه ایتالیایی.
- توسکانی: زبان رایج در منطقه توسکانی است که گاهی گویشی از زبان ایتالیایی نیز شمرده میشود. حدود سه میلیون تن به این زبان تکلم میکنند.
- ساساری: این زبان اگرچه تنها ۱۲۵ هزارتن گویشور دارد اما در منطقه خودمختار ساردینیا زبان رسمی بهشمار میرود.
- ساردوکمپیدانی از زبانهای بومی جنوب ایتالیا است که هنوز نزدیک به یک میلیون گویشور دارد اما بیشتر گویشورانش در مناطق کوهستانی شمال ایتالیا بهسر میبرند که این به دلیل سیاستهای فاشیستی ایتالیا در زمان جنگ جهانی دوم بوده است.
- زبان ایتالیایی-یهودی از زبانهای رومی است که در ایتالیا امروزه بیش از دویست تن گویشور ندارد.
دین
حاکمیت با آیین مسیحیت است و اکثریت با مسیحیت کاتولیک است، ولی پروتستانها، یهودیها و مسلمانان (که اکثراً مهاجر هستند) نیز در این کشور زندگی میکنند. ۹۳/۹٪ جمعیت ایتالیا مسیحی و بیشتر کاتولیک هستند که کمی بیشتر از یک سوم آنها (۳۷/۵٪) عضو فعال هستند. امروزه ۷۱۵۰۰۰ نفر مسلمان در ایتالیا زندگی میکنند که (۱٪) جمعیت ایتالیا را تشکیل میدهند که از بین آنها فقط ۳۰۰۰۰ نفر ملیت ایتالیایی دارند.
بزرگترین شهرها

Remove ads
فرهنگ
سینمای ایتالیا
غذاها
Remove ads
جستارهای وابسته
یادداشتها
- اگزارخات راونا (به لاتین: Exarchatus Ravennatis؛ به یونانی: Ἐξαρχᾶτον τῆς Ῥαβέννης، بهصورت لاتینشده: Exarcháton tís Ravénnis)، که با نام اگزارخات ایتالیا نیز شناخته میشود، یکی از واحدهای اداری امپراتوری بیزانس بود که از سدهٔ ششم تا هشتم میلادی نواحی تحت فرمان «اگزارخ ایتالیا» (Exarchus Italiae) که مقیم شهر راونا بود را در بر میگرفت. این واحد اداری نقش واسطه میان حکومت بیزانس در قسطنطنیه و قلمروهای ایتالیایی آن را ایفا میکرد و در عمل آخرین نمود حاکمیت روم شرقی در شبهجزیرهٔ ایتالیا بهشمار میآمد.
- عنوان «پادشاهی ناپل» اصطلاحی است که تاریخنگاران بهکار میبرند، اما فرمانروایان آن هرگز از این نام استفاده نکردند و عنوان اصلی «پادشاهی سیسیل» را حفظ کردند؛ بهعبارتی، در آن دوران دو پادشاهی مجزا با نام «پادشاهی سیسیل» وجود داشت.
- ایتالیایی: Giudicati
- Oratio de hominis dignitate
- Lega Italica
- جمهوری چیسپادانا (به ایتالیایی: Repubblica Cispadana) یکی از دولتهای جمهوری وابسته به فرانسه در دوران ناپلئونی بود که در سال ۱۷۹۶ میلادی در شمال ایتالیا، جنوب رود پو (بهویژه مودنا، بولونیا، فرارا و رجو نل امیلیا)، و به مرکزیت مودنا تشکیل شد. واژهٔ Cispadana از ترکیب لاتینی cis بهمعنای «در اینسویِ» و Padus (نام لاتینی رود پو) ساخته شده است و بهمعنای «این سوی رود پو» است. این جمهوری نخستین دولت ایتالیایی بود که پرچم سهرنگ سبز، سفید و سرخ را بهعنوان نماد رسمی خود برگزید.
- Festa del Tricolore
- esodo nizzardo
- Questione meridionale
- vittoria mutilata
- Biennio Rosso
- Biennio Rosso
- گارد مالی ناوگان گستردهای از کشتیها، هواپیماها و بالگردها در اختیار دارد که به آن امکان میدهد بر آبهای سرزمینی ایتالیا نظارت و گشتزنی کند و در صورت لزوم در عملیات نظامی و رزمی نیز مشارکت داشته باشد.
منابع
پیوند به بیرون
Wikiwand - on
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Remove ads




















