بالاترین سوالات
زمانبندی
چت
دیدگاه
جبهه شرقی (جنگ جهانی دوم)
از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
Remove ads
جبهه شرقی جنگ جهانی دوم یکی از جبهههای جنگ جهانی دوم بین قدرتهای محور اروپایی و همرزمش فنلاند علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، لهستان، نروژ[۳] و دیگر نیروهای متفقین بود که اروپای شمالی، اروپای جنوبی و اروپای مرکزی و شرقی را از ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ تا ۹ مه ۱۹۴۵ در بر میگرفت. این جنگ در اتحاد شوروی سابق جنگ کبیر میهنی، (روسی: Великая Отечественная Война) و در آلمان کارزار شرق (آلمانی: der Ostfeldzug) یا کارزار روسی (آلمانی: der Rußlandfeldzug) خوانده میشد.[۴][۵]
Remove ads
پیشزمینه
خلاصه
دیدگاه
سابقه تقابل

دولتهای حاکم بر آلمان و روسیه، بدون توجه به ایدئولوژی مسلط بر آنها، با سیاست امپریالیستی و توسعهطلبانه از دیرباز با یکدیگر در تصادم بودند. از این رو، پایان شرایط صلح آمیز اوایل سده بیستم، مستعد یک جرقه بود. این جرقه با آغاز جنگ جهانی اول زده شد. با آغاز این جنگ، امپراتوری آلمان شکست امپراتوری روسیه را اولویت نخست خود قرار داد و در نهایت موفق به حصول آن شد که با امضای پیمان برست–لیتوفسک آلمان را برای مدت کوتاهی به اهداف سرزمینی خود در شرق نائل آورد.[۶]
روابط آلمان و شوروی
پس از پایان جنگ جهانی اول، با روی کار آمدن کمونیستها در روسیه، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز همان سیاست توسعهطلبانه پیشین را اتخاذ کرد. در نخستین دهه از حاکمیت کمونیستها، این کشور در تلاش بود ایده «انقلاب بلشویکی» خود را به سرتاسر جهان از جمله آلمان صادر کند.[۷] با یک وقفه چند ساله در میانه دهه ۱۹۲۰، رهبران شوروی برای مدتی با تغییر سیاست پیشین و توجه بیشتر به مسائل داخلی، سعی داشتند برای پدیدآوری فضایی جهت همزیستی با سایر کشورها، با تحریک همفکران و جمعیت طبقه کارگر در سایر کشورهای غربی با میل کمتری برای صدور انقلاب صرفاً آنها را سرگرم خود نگاه دارند تا تهدیدی از جانب آنها متوجه شوروی نباشد.[۸] در همین زمان، آلمان و شوروی دو پیمان راپالو در سال ۱۹۲۲ و دوم برلین در سال ۱۹۲۶ را با یکدیگر منعقد کردند.[۹] آلمان و شوروی همچنین از میانه دهه ۱۹۲۰ جهت توسعه مبانی نظری و رشد ظرفیت تهجیزات نظامی خود همکاریهای سری صورت دادند. در همین جهت با تأمین مالی و فنی آلمان یک دانشکده تانک در کازان و یک دانشکده هواگرد در لیپتسک شوروی تأسیس شد تا آلمان بتواند ضمن دور زدن محدودیتهای پیمان ورسای، فرصتی جهت بازسازی توان نظامی خود بیاید. شوروی در جهت دستیابی به فناوریهای روز و استفاده از دانش آلمانیها در این زمینه، مشتاقانه فضای لازم بدین منظور را فراهم آورد. هر دو طرف با دستیابی به مقدار زیادی دانش نظری و عملی، منفعت بالایی از این همکاری حاصل کردند و به کمک تجربیات کسبشده، در آینده نزدیک به قدرتهای برتر در زمینه جنگافزارهای زرهی و هوایی بدل شدند.[۱۰]
با این وجود، روابط دو طرف بر اثر واگرایی نظامهای اجتماعی و سیاسی آنها به سرعت به سمت تضاد کشیده شد و پایدار باقی ماند.[۱۱] نخستین گامها در مسیر تقویت خصومت بین طرفین توسط شوروی برداشته شد. اعلان بیپرده عدم پایبندی به هنجارهای بینالمللی و تعهدات اخلاقی در جهت رسیدن به سلطه جهانی و به پا کردن جنگ طبقاتی توسط شوروی و ترویج عقاید نیهیلیستی توسط آن موجب بهرهگیری حاکمان آلمان در بدبین ساختن اذهان علیه طرف مقابل گشت.[۱۲] با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ تنش در روابط دو کشور شتاب گرفت. سرکوب کمونیستها در آلمان، انتشار نسخه دوم کتاب نبرد من که در آن هیتلر خواهان توسعه آلمان به جانب شرق شده بود و برابر تلقی کردن کمونیستها با یهودیان، همه در این مسئله نقش آفرین بودند.[۱۳] اختلافات ایدئولوژیک، با جانبداری از دو جبهه مخالف، حتی موجب تقابل عیان نظامی بین آلمان و شوروی در جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۶ شد.[۱۴]
پیمان مولوتوف–ریبنتروپ

به هر صورت با پیشگرفتهشدن سیاست مماشات توسط قدرتهای غربی در قبال آلمان، شوروی در نهایت وادار شد با آلمان وارد معامله شود. با مشاهده باز گذاشته شدن دست آلمان در سلطه بر چکسلواکی و عدم دعوت از شوروی به کنفرانس مونیخ در سال ۱۹۳۸ و با تصور این که لهستان در همسایگی شوروی نیز رها خواهد شد تا به سلطه آلمان درآید، شوروی به تلاش بریتانیا و فرانسه برای دفع خطر آلمان از خود و تشویق آن به توسعه به سمت شرق، مظنون شده و حتی نگران بود در نهایت آلمان و بریتانیا با همدستی یکدیگر جنگی علیه شوروی کمونیست به پا کنند. در طرف دیگر، تضمین استقلال لهستان توسط بریتانیا، جایگاه آلمان در اروپا را به چالش کشید. همین موضوع محرکی برای آلمان جهت خنثیسازی تهدید شوروی با رسیدن به توافق با آن، برای اجتناب از گرفتاری در جنگ دو جبههای شد.[۱۵]
مذاکرات بین طرفین از ماه آوریل سال ۱۹۳۹ آغاز و توافق در کلیات روابط اقتصادی تا ماه ژوئیه حاصل شد. روز ۱۹ اوت ویاچسلاو مولوتف، وزیر خارجه شوروی پیشنویس پیمان عدم تجاوز مورد نظر شوروی را به سفیر آلمان ارائه نمود. روز ۲۳ ماه اوت، یواخیم فن ریبنتروپ، وزیرخارجه آلمان وارد مسکو شد و با ژوزف استالین، رهبر شوروی و مولوتف دیدار کرد. توافق نهایی در طی چند ساعت حاصل گردید و روز بعد یعنی ۲۴ ماه اوت سال ۱۹۳۹ به امضا رسید و همان روز علنی گشت.[۱۶] امضای این پیمان که به پیمان مولوتوف–ریبنتروپ معروف شد، ناظران بینالمللی را به تحیر انداخت. پیمانی که با وجود امیال متفاوت منعقد کنندگان آن، با پروتکلهای مخفی علاوهبر لهستان، بخشهای دیگر شرق اروپا از جمله کشورهای حوزه دریای بالتیک، رومانی و فنلاند را نیز بین دو طرف تقسیم کرد و به آلمان امکان داد بدون نگرانی از جناح شرقی، به لهستان و سپس فرانسه حمله کند.[۱۷] در طرف مقابل، شوروی که این پیمان را گونهای موفقیت در اتخاذ بیطرفی تام به جای جانبداری از آلمان میدانست، آن را فراهم کننده فضای تنفس در شرایط سلطه آلمان بر اروپا و فرصتی کافی جهت تقویت بنیه نظامی خود میدید.[۱۸] به هر حال هر دو طرف کاملاً آگاه بودند که این توافق چیزی بیش از یک پیوند موقت تا زمانی که منافع آنها را تأمین میکند، نیست و شکی وجود نداشت که آلمان در اولین فرصت برای «نابودی روسیه بلشویکی» چرخشی ضد طرف مقابل خواهد داشت. هیتلر این کنار آمدن با شوروی را ضرورتی ناخوشایند میپنداشت که با همراهی بخت با آلمان، مدت زیادی دوام نخواهد آورد.[۱۷]
این پیمان همچنین موجب همکاریهای پراهمیت اقتصادی بین دو کشور گردید.[۱۷] آلمان قصد داشت از شوروی به عنوان منبع تدارکات جنگی استفاده نماید. از این رو روز ۱۱ فوریه سال ۱۹۴۰ یک توافقنامه اقتصادی بین دو کشور منعقد شد. محمولههای ارسالی توسط شوروی از اهمیت تعیینکنندهای در امور جنگی آلمان برخوردار بود.[۱۹]
شرایط شوروی پیش از آغاز تهاجم آلمان
اوایل سال ۱۹۴۱، شوروی در صحنه روابط بینالمللی شرایط به شدت ضعیفی داشت؛ به طوری که در قیاس با امپراتوری روسیه در سال ۱۹۱۴، در وضعیت بدتری در مواجهه با آلمان قرار گرفته بود. این کشور توسط حلقهای از دشمنان از امپراتوری ژاپن در شرق گرفته تا رومانی و فنلاند در غرب، احاطه شده و متحد چندان بااهمیتی نداشت. دشمنی شوروی و امپراتوری ژاپن به اندازه عمیق بود که با وجود تهدید در مرزهای غربی، ارتش سرخ وادار گشته بود قریب به ۱٫۵ میلیون نفر از نیروهای خود را در خاور دور نگاه دارد. درحالیکه پس از آغاز جنگ جهانی دوم، در طرف مقابل، آلمان با سلطه بر بیشتر اروپا از طریق جنگهای مختصری که زیرساختها و جمعیت آن را دست نخورده باقی گذاشته بود، کاملاً در موضعی برتر قرار داشت. آلمان عملاً شوروی را منزوی ساخته و ائتلافی از کشورهای اروپایی علیه آن تشکیل داده بود. در این شرایط با وجود این که برنامههای رژیم کمونیستی موجب ارتقا زیادی در مدرنسازی اقتصاد شوروی شده بود، اقدامات این رژیم همچون فجایع بهپا شده در اوکراین و سایر نقاط که به مرگ ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر در اثر قحطی، کار اجباری و اعدام انجامیده بود، باعث تضعیف حاکمیت و فراهم آمدن وضعیت مستعد تهاجم خارجی گشت. بسیاری از شهروندان شوروی از حکومت این کشور تنفر داشتند و تقریباً از هر گونه جایگزینی به عنوان ناجی استقبال میکردند.[۲۰]
Remove ads
منابع
برای مطالعهٔ بیشتر
پیوند به بیرون
Wikiwand - on
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Remove ads
