بالاترین سوالات
زمانبندی
چت
دیدگاه
گز
از ویکیواژه، دیکشنری آزاد
Remove ads
فارسی
ریشه لغت
- فارسی
آوایش
- /گَز/
اسم
گز
- (قدیمی): واحد طول که در قدیم معادل ۲۴ انگشت بود.
- نوعی شیرینی سنتی متعلق به اصفهان است. گز اصفهان، سوغاتی اصفهان.
- نوعی پارچه. نوعی تیر بیپر. گاز، دندان، سن.
اسم
گِز
- نگاه کردن؛ خیره شدن به شخص یا چیزی.
صفت
- گس.
مثال
- گز نکرده پاره کرده کنایه از: کاری نسنجیده و از روی بیفکر کردن.
برگردانها
منابع
- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه
Remove ads
Wikiwand - on
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Remove ads