From Wikipedia, the free encyclopedia
سمفونی سفید، شماره ۱ (به انگلیسی: Symphony in White, No. 1: The White Girl) که با نام دختر سفید هم شناخته میشود، نقاشیای اثر جیمز مکنیل ویسلر است. این اثر، زنی تمام قد ایستاده روی پوست سگی را روبهروی پردهای بژ با گل سوسن در دست نشان میدهد. رنگبندی این نقاشی تقریباً تماما سفید است. مدل این اثر، جوئنا هفرنن، معشوقهٔ نقاش است. ویسلر بعدها با وجود این که نقاشی در ابتدا دختر سفید نام داشت، آغاز به نامیدن آن با نام سمفونی سفید، شمارهٔ ۱ کرد. با رجوع به آثار وی و چنین لحن انتزاعی، او قصد داشت بر فلسفهاش، هنر از برای هنر، تأکید کند.
هنرمند | جیمز مکنیل ویسلر |
---|---|
سال | ۱۸۶۱–۶۲ |
گونه | نقاشی رنگ روغن |
ابعاد | ۲۱۵ سانتیمتر × ۱۰۸ سانتیمتر (۸۴٫۵ اینچ × ۴۲٫۵ اینچ) |
مکان | نگارخانه ملی هنر آمریکا، واشینگتن، دی.سی. |
ویسلر این نقاشی را در زمستان ۲–۱۸۶۱ خلق کرد؛ اما بعدها به آن بازگشت و تغییراتی اعمال کرد. هم آکادمی سلطنتی هنر و هم سالن پاریس این نقاشی را رد کردند؛ ولی سرانجام در سال ۱۸۶۳ تالار ردشدگان آن را پذیرفت. این نمایشگاه همچنین اثر مشهور ادوار مانه به نام ناهار در چمنزار را نیز به نمایش گذاشت و این دو اثر با هم توجه زیادی را به خود جلب کردند. دختر سفید به شکل بارزی نمایانگر تأثیر انجمن برادری پیشارافائلی است که ویسلر اخیراً با آنها در ارتباط بود. منتقدان هنری بعدها این نقاشی را هم تمثیلی از معصومیت و از دست دادن آن و هم تلمیحی مذهبی به مریم باکره تفسیر کردند.
جیمز مکنیل ویسلر در سال ۱۸۳۴ در ایالات متحده متولد شد. پدرش جرج واشینگتن مهندس راهآهن بود[1] و در سال ۱۸۴۳ خانواده را به سنت پترزبورگ روسیه نقل مکان کرد. جیمز در آن جا آموزش نقاشی دید.[2] او پس از اقامتی در انگلستان، در سال ۱۸۵۱ به آمریکا برگشت تا به آکادمی نظامی ایالات متحده در وست پوینت بپیوندد.[3] در سال ۱۸۵۵ به اروپا برگشت و مصمم بود خود را وقف نقاشی کند. جیمز ویسلر ابتدا در پاریس ساکن شد اما در سال ۱۸۵۹ به لندن نقل مکان کرد و بیشتر باقی عمرش را همانجا گذراند.[4] ویسلر در آن جا با دانته گابریل روزتی و اعضای دیگر انجمن برادری پیشارافائلی آشنا شد که تأثیری عمیق بر او گذاشتند.[5]
در همان لندن بود که با مدلی که بعد معشوقش شد، جوئنا هفرنن، آشنا شد. رابطهٔ آنها را عنوانی از «ازدواج بدون مراسم مذهبی» یاد میکنند.[6] ویسلر تا سال ۱۸۶۱ او را برای نقاشیهای دیگری مدل کرده بود. نقاشی ووپینگ، بعد از آن که ووپینگ در سال ۱۸۶۰ در لندن، محل زندگی ویسلر، باز شد از آن جمله است. هر چند نقاشی تا سال ۱۸۶۴ تمام نشد.[4] این اثر یک زن و دو مرد را در بالکنی مشرف به رودخانه نشان میدهد. به قول خود ویسلر، آن زن، در نقاشی فاحشه بود.[7] هفرنن به نظر تأثیری عمیق بر ویسلر داشته است؛ فرانسیس سیمور هادن، شوهر خواهر ویسلر، به خاطر حضور نافذ هفرنن در خانواده، دعوت شام در زمستان ۶۴–۱۸۶۳ را رد کرد.[8]
ویسلر کار بر روی دختر سفید را اندکی پس از ۳ دسامبر ۱۸۶۱ به قصد ارائه به نمایشگاه سالانهٔ صاحب نام آکادمی سلطنتی هنر آغاز کرد. او با وجود دورههای بیماری، نقاشی را در آوریل به پایان رسانده بود.[9] وی در نامهای به جورج دو موریه چنین میگوید:
... زنی در لباس سفید با پارچهٔ ململ، ایستاده است رو به روی پنجرهای که پردهٔ موصلی شفاف سفیدش، نوز را حایل میشود - اما پیکر از راست نوری شدید میگیرد و بنابراین تصویر، سوای موهای قرمز، انبوه زیبایی از سفید درخشان است.[10]
این تکچهره با وجود دید متفاوت دیگران، اتودی ساده در رنگ سفید بود. ژول-آنتوان کاستاناری، منتقد، نقاشی را تمثیلی از معصومیت از دست رفتهٔ تازه عروس میپنداشت. دیگران نقاشی را به رمان مشهور آن زمان، زن سفیدپوش اثر ویلکی کالینز یا دیگر منابع ادبی پیوند دادند.[11] در این نقاشی هفرنن گل سوسنی در دست چپ خود گرفته و روی قالیچهای از پوست گرگ (که برخی نشانی از مردانگی و شهوت تفسیرش میکنند) ایستاده است. سر گرگ به طرز تهدیدآمیزی به بیننده خیره است.[12]
بنا به گفتهٔ هفرنن، ویسلر با اینکه میدانست نقاشی در آن هنگام رد میشود، آن را به آکادمی فرستاد. سال پیشش ۱۹۶۱، نقاشی دیگری اندکی رسوایی به بار آورده بود. تابلوی زن سرکش رام شده اثر ادوین هنری لندسر، اسبی را با زنی که کنارش استراحت میکرد نشان میداد. مدل نقاشی، ان گیلبرت،[13] سوارکار شناخته شدهٔ آن دوره بود.[14] با این حال سریع شایعه شد که مدل در واقع کاترین والترز که روسپی درباری بدنام لندن بود، بوده است.[15] نقاشی ویسلر به اندازهٔ کافی یادآور نقاشی لندسلر بود که داوران نسبت به پذیرش آن احتیاط کنند.[16] دختر سفید همراه سه اچینگ به آکادمی فرستاده شد که سه تایش پذیرفته شد. با این حال خود نقاشی پذیرفته نشد.[17]
وسیلر در عوض، نقاشی را در گالری کوچک خیابان برنرز در لندن به نمایش گذاشت. نقاشی در آن جا تحت عنوان زن سفیدپوش نماش داده شد که اشارهای بود به رمان موفق مشهوری در آن زمان به همین نام، اثر ویلکی کالینز.[10] کتاب، داستانی عاشقانه، توطئهچینی و هویت دوگانه بود و در زمان انتشارش کمی شور و هیجان به پا کرده بود.[18] ظاهراً دو موریه معتقد بود نقاشی اشارهای است به همین رمان. نقدی در آتنائوم اعتراض داشت که نقاشی با شخصیتِ در رمان مطابقت ندارد و موجب شد ویسلر نامهای بنویسد و اظهار دارد که گالری این عنوان را بدون هماهنگی با او انتخاب کرده و افزود: من اصلاً و ابداً قصدی برای تصویرگری رمان آقای ویلکی کالینز نداشتهام. نقاشی من صرفاً دختری است در لباس سفید که رو به روی پردهای سفید ایستاده.[19]
ویسلر سال بعد کوشید نقاشی را در سالن (پاریس) در پاریس، نمایشگاه هنری فرهنگستان هنرهای زیبای فرانسه، به نمایش بگذارد اما نقاشی در آن جا هم رد شد.[20] به جایش در نمایشگاه جایگزین تالار ردشدگان پذیرفته گردید. این نمایشگاه دو هفته پس از نمایشگاه اصلی سالن در ۱۵ مه گشایش شد.[21]
تالار ردشدگان همان نمایشگاهی بود که در آن ناهار در چمنزار اثر ادوار مانه رسوایی به بار آورد. منتها توجه به دختر سفید اثر ویسلر حتی بیشتر بود.[20] امیل زولا بحث و جدل پیرامون این نقاشی را در شاهکار (رمان) (۱۸۸۶) شرح داد.[9] پذیرش نقاشی ویسلر اما عمدتاً رضایت بخش بود و به مقدار زیادی تجربهٔ رد شدنش هم در لندن و هم در پاریس را توجیه میکرد.[22] همکاران و دوستانش مانه، گوستاو کوربه که او هم نقاش بود و شارل بودلر که شاعر بود، نقاشی را بسیار تحسین کردند. تئوفیل تور بورگر، منتقد هنری نقاشی را در سنت فرانسیسکو گویا و دیهگو ولاسکس دید. لیزا پیترز مختصر میگوید که خلاف نقد سنتگرایان، حامیان ویسلر اصرار داشتند که نقاشی «تجسمی با محتوایی روحانی» بود و این مظهر تئوری او است که هنر باید اساساً دربارهٔ آرایش رنگها در هارمونی باشد نه که به توصیف مو به موی جهان طبیعت بپردازد.[23] بدین حال گرچه، آنان که کمتر موافق بودند، نظیر برخی منتقدان فرانسوی، این گرایش انگلیسی پیشارافائلی را قدری نامتعارف دانستند.[24]
نقاشی تا سال ۱۹۸۶ نزد خانوادهٔ ویسلر باقی ماند تا وقتی که برادرزادهٔ نقاش، آن را به هریس ویتمور که مجموعهدار هنری بود، فروخت. خانوادهٔ ویتمور در سال ۱۹۴۳ نقاشی را به نگارخانه ملی هنر (آمریکا) واقع در واشینگتن، دی.سی. هدیه دادند.[25]
ویسلر به خصوص در دوران اخیر حرفهاش، از این فکر که نقاشیاش باید هر معنایی فراتر از آنچه روی بوم دیده میشود بنماید، بدش میآمد. او را به عنوان یک حامی اساسی فلسفهٔ «هنر برای هنر» میشناسند. نظر او دربارهٔ نقاشی دختر سفید و انکار ارتباط با رمان ویلکی کالینز به نام زن سفیدپوش یکی از همین اولین اظهارات است. («نقاشی من صرفاً دختری است در لباس سفید که رو به روی پردهای سفید ایستاده») از آن جا که منتقدان انگلیسی نقاشی را تصویرگری پنداشتند، به نسبت همکاران فرانسوی که نقاشی را خیالپردازیای غیر واقعی و شاعرانه میدیدند رضایت کمتری داشتند. منتقدی انگلیسی با ارجاع به رمان ویلکی کالینز، نقاشی دختر سفید را چنین خواند: «یکی از ناقصترین نقاشیهایی که تا به حال دیدهایم.» چون که گالری خیابان برنرز از نام زن سفیدپوش برای نقاشی استفاده کرده بود، منتقدان از کمبود شباهت نقاشی با قهرمان رمان ناامید بودند. ویسلر که کلاً حتی رمان را نخوانده بود، از این مقایسه دلخور شد. دور و بر ده سال بعد، او شروع کرد به نامیدن نقاشی با نام سمفونی سفید، شمارهٔ ۱، اگرچه منتقدی فرانسوی قبلاً نقاشی را در زمان نمایشش در پاریس سمفونی سفید (Symphonie du blanc) نامیده بود. او با این قیاس موسیقایی، بیشتر بر فلسفهٔ خود تأکید کرد که ترکیببندی اصل کار است، نه موضوع. همچنین احتمالاً عنوان نقاشی الهام گرفته شده از شعری از تئوفیل گوتیه به سال ۱۸۵۲ است به نام Symphonie en Blanc Majeur.
ویسلر بهطور کامل از واقع گراییای که نقاشی در فرم اصلی نشان میداد، راضی نبود، این ویژگیای بود که او به گردن تأثیر کوربه بر خودش در آن زمان میانداخت. او بعداً در سالهای مابین ۱۸۶۷ و ۱۸۷۲ نقاشی را بازسازی کرد تا به آن بیان روحانی بیشتر ببخشد. به رغم این که نقاشی پیش از نخستین ملاقات ویسلر و روزتی شروع گشت، تأثیر پیشارافائلی کاملاً مشهود است. نقاشی آزمایش اولیهای بود در رنگ سفید بر روی رنگ سفید، زنی ایستاده با لباس سفید روبهروی پس زمینهای سفید. این رنگبندی موضوعی بود که وی باز با دو نقاشی با عنوانهای سمفونی سفید، شمارهٔ ۲ (۱۸۶۴) و سمفونی سفید، شمارهٔ ۳ (۱۸۶۷–۱۸۶۵) به آن بازگشت. تختهنگاره دراز و باریک است و وضع بدن مدل و شکل لباسش بیشتر بر ماهیت عمودی نقاشی مؤکد است. نگاه مستقیم زن به بیننده، بیباک و تقریباً ستیزهجویانه است و ویژگیهایش بسیار فردی است. هیلتون کرامر، منتقد هنری، در تکچهرههای ویسلر جذبه و آمیزهای از فن و مهارتهای مشاهدهای متصور بود که تابلوهای منظرهٔ رایکال او آن را کم داشت.
انزجار شخص ویسلر از تلاش جهت تحلیل معنای آثارش، منتقدان جدیدتر را از این کار منصرف نکرد. جولز آنتوان کاستاگناری، منتقد هنری قرن نوزدهم اهل فرانسه، در نقاشی نمادهایی از معصومیت از دست رفته دید. این درونمایه را منتقدان جدیدتر گرفتهاند. ای وین کراون، مورخ هنر، نیز اثر را فراتر از مشق فرمالیستی میپندارد و در نقاشی «گرایشی معمایی، گویا و حتی اروتیک» درمییابد. او به تباین حاضر در تصویرپردازی اشاره میکند. گل سوسن سفید بیان کنندهٔ معصومیت و باکرگی و سر گرگ وحشی بر قالیچه نماد از دست دادن معصومیت است. بریل شلوسمن، از دیدگاه نقد ادبی گریزهایی به مدونای هنر مذهبی در اثر میبیند. از نظر شلوسمن قالیچهٔ زیر پای زن ابری است که مریم باکره معمولاً بر آن در حالت ایستاده دیده میشود و گرگ نیز اهریمن است که زیر پاشنهٔ او له شده است.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.