بالاترین سوالات
زمانبندی
چت
دیدگاه

عبدالرحمان شرفکندی

مترجم، نویسنده، و شاعر ایرانی از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد

عبدالرحمان شرفکندی
Remove ads

عبدالرحمان شرفکندی (به کردی: عه‌بدولڕه‌حمان شه‌ره‌فکه‌ندی) (زادهٔ ۲۵ فروردین ۱۳۰۰ در مهاباد، ایران[۵][۶][۷] – درگذشتهٔ ۲ اسفند ۱۳۶۹ در کرج، ایرانمتخلص به هژار (به کردی: هه‌ژار)، شاعر، نویسنده، مترجم، فرهنگ‌نویس، واژه‌شناس،[۸] و محقق کرد ایرانی بود.[۹] از کارهای برجستهٔ او می‌توان به ترجمهٔ کتاب قانون در طب ابن سینا برای اولین‌بار از عربی به فارسی به‌صورت کامل، ترجمهٔ منظوم رباعیات خیام به کردی و تألیفِ فرهنگ کردی‌به‌کردی و فارسیِ هَنبانه بورینه اشاره کرد.

اطلاعات اجمالی عبدالرحمان شرفکندی (هژار)عبدالرحمن شرفکندی, زادهٔ ...
Thumb
از راست به چپ: پروفسور کنیاز ابراهیم میرزایف نویسندهٔ کرد قزاقستانی، هه‌ژار، جلیل جلیلی، (نامعلوم)، (نامعلوم)؛ به سال ۱۳۴۰ خورشیدی (۱۹۶۰–۱۹۱ م) در شهر باکو که در آن‌زمان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود.
Thumb
از راست به چپ: هیمن موکریانی، قاضی محمد و هه‌ژار در دوران حکومتِ جمهوری مهاباد (۱۳۲۵ ش)
Thumb
از راست به چپ: هه‌ژار، ملامصطفی بارزانی، احمد توفیق، جلال طالبانی، در دوران جنگ و درگیری‌های کردها-عراق (جنگ اول و دوم)، به سال‌های ۷۰–۱۹۶۰ میلادی در کردستان عراق.

وی در سرودن شعر، تحت تأثیر شاعرانِ کردی هم‌چون احمد خانی، وفایی، ملای جزیری و حاجی قادر کویی بود. هژار در زمان حکومتِ جمهوری مهاباد به‌همراه هیمن موکریانی به‌عنوان شاعران ملیِ کردستان برگزیده شدند. او هم‌چنین در جنبش آزادی‌خواهیِ کردهای عراق به رهبری مصطفی بارزانی نیز مشارکت داشت.[۱۰] عبدالرحمن شرفکندی برادر بزرگ‌ترِ صادق شرفکندی سیاستمدار و رهبرِ حزب دموکرات کردستان ایران بود که طی ماجرایِ میکونوس ترور شد.

Remove ads

زندگی‌نامه

خلاصه
دیدگاه

تولد، کودکی و نوجوانی

عبدالرحمن شرفکندی در ششم شعبان ۱۳۳۹ هـ. ق برابر با ۲۵ فروردین ۱۳۰۰ خورشیدی در مهاباد متولد شد. برخی منابع زادگاه هژار را روستای شرفکندِ بوکان ذکر کرده‌اند.[۱۱] همچنین در ابتدای کتاب شرفنامه بدلیسی (ترجمه هژار به کُردی) محمدامین شیخ‌الاسلامی مُکری (هیمن موکریانی)، عبدالرحمن شرفکندی را از اهالی بوکان عنوان کرده است.[۱۲] شرفکندی زمانی‌که دو سال بیش‌تر نداشت مادرش را از دست می‌دهد و از همان اوایلِ کودکی، سختی و تلخی زندگی را تجربه می‌کند.[۵] پدر او «ملا محمد بور» شخصیتی مذهبی داشت و به‌دلیل علاقهٔ فراوانش به عبدالرحمان سیوطی؛ نام فرزندش را «عبدالرحمان» می‌گذارد.[۲][۱۰]

Thumb
تصویر صفحهٔ ۵۷ کتاب شرفنامه به کردی. نظر همین موکریانی در مورد هژار و زادگاه او. چاپ ۱۹۷۰. مترجم عبدالرحمان شرفکندی.

دوران کودکی و نوجوانی را در حوزه‌های دینی و علمی در زادگاهش سپری کرد و در اوایل جوانی به‌همراه خانواده‌اش به مهاباد کوچ کرده و آن‌جا جایگزین می‌شوند.[۵][۱۳] او مدتی نیز از طلبهٔ جوانی بنام «سیدمحمد» فرهنگ لغات عربی، معلقات سبع و لامیّةالعجم طغرایی اصفهانی را فرامی‌گیرد و با اشعار نالی شاعر کرد، آشنا می‌شود.[۳]

در دوران حکومتِ رضاشاه که با قانون جایگزینی پوشاک، کلاه پهلوی و کت و شلوار اجباری می‌گردد، پدرِ هژار «ملامحمد بور» چون مردی دیندار و روحانی بود؛ و پوشیدن کت و شلوار و کلاه را «کفر» می‌دانست، به‌همین دلیل با خانواده به‌ناچار به دهاتِ اطراف رفت؛ در آخر به روستایِ طَرَغهٔ بوکان کوچ کرد و در آن‌جا برای همیشه به کشاورزی مشغول شد.[۱۴]

هه‌ژار در مسجد بازار مهاباد، از ملاحسین مجدی قصیدهٔ «بانت سُعادِ» کعب بن زهیر و «لامیةالعرب» ابن الوردی را آموخت. سپس به خانقاه «شیخ برهان» بازگشت و تا هفده‌سالگی برای فراگیری دانش به اکثر روستاها و شهرهای حوالیِ بوکان سفر کرد. او از آنجایی که به شعر علاقه داشت، دیوان شاعران زیادی را خواند و اشعار فراوانی را از حفظ داشت.[۳]

اوایل جوانی و مرگ پدر

با مرگ پدر در سال ۱۳۱۷ خورشیدی، عهده‌دار مسئولیتِ خانواده شد. تحصیل را رها کرد، به کسب‌وکار روی آورد و به شهر مهاباد نقل مکان کرد. مدتی در ادارهٔ دخانیاتِ بوکان به کار پرداخت.[۳] از آنجا که اهل شعر بود، در آن ایام به سرودن شعر روی آورد و اشعار انتقادیِ طنزی در باب مسائل غیراخلاقیِ رایج در ادارات آن زمان سرود. او در شعر تخلصِ «هژار» (به کردی: هه‌ژار) (به‌معنایِ بی‌نوا و بی‌چاره) را برای خود برگزید. نخستین دیوان اشعارش را با نام آلکوک (به‌معنای «برگ سبز») در سال ۱۳۲۵ در تبریز منتشر کرد.[۳][۱۰] هه‌ژار جزء اولین کسانی بود که به جمعیت تجدید حیات کردستان (ژ-کاف) پیوست. در آن‌زمان بود که به واسطهٔ اشعارش از طرف قاضی محمد «شاعر ملیِ» کردستان لقب گرفت.[۱۰]

هژار، به‌دلیل مسائل سیاسی، مدت دو ماه در شهر سقز به زندان افتاد، ولی هنگام انتقال به مهاباد گریخت و به عراق رفت. در آنجا به‌علت کار زیاد سخت بیمار شد و به بیمارستانی در جبل لبنان انتقال یافت. او مدت دو سال در جبل لبنان به مطالعه پرداخت و اطلاعات خود را در زمینهٔ زبان و ادبیات عرب تکمیل کرد.[۱۰] با بازگشت به عراق، به عضویت مجمع علمی آن کشور درآمد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و برخی اشعار و مقالاتش را منتشر کرد. هژار سه سال نیز در سوریه اقامت گزید.[۳]

هژار هم‌چنین عضو «آکادمی علوم آذربایجان (شوروی)» و «آکادمی علوم کرد» در پاریس بود. او با هیمن موکریانی دوست قدیمی‌اش؛ کمک‌های فراوانی در ایجاد و تأسیسِ «مرکز نشر فرهنگ و ادب کرد»، «انتشارات صلاح‌الدین ایوبی» و نشر مجلهٔ کردیِ «سروه» انجام داد.[۱۰] پس‌از عهدنامه ۱۹۷۵ الجزایر و شکست کردهای عراق؛ به پیشنهاد ملامصطفی بارزانی؛[۱۵] هه‌ژار در نهایت بعد از هفده سال در سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت و در عظیمیهٔ کرج اقامت گزید.[۳][۱۰] به توصیهٔ ملامصطفی ساواک پروندهٔ سی‌ساله گذشتهٔ هژار را بازنگشود.[۱۵]

بازگشت به ایران

با بازگشت به ایران، بهرام فره‌وشی در دانشگاه تهران، ترجمهٔ کتاب قانون در طب، تألیف ابن سینا را از عربی به فارسی به او پیشنهاد داد.[۱۳] در ازای دستمزد مختصری، و با ترجمهٔ اولین جلد از این اثر، در محافل علمی و ادبی راه پیدا کرد و به عضویتِ فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد.[۳][۵] به‌مدتِ بیش‌از هزار سال پس‌از تألیفِ کتاب «قانون» کسی نتوانسته بود به‌طور کامل آن را به زبان فارسی ترجمه کند و هژار برای اولین‌بار این‌کار را انجام داد.[۱۴]

سید علی خامنه‌ای در دیداری که در سال ۱۳۸۸ با «نخبگان استان کردستان» داشته در مورد نثر و ترجمهٔ کتابِ «قانون در طب» ابن‌سینا توسط هژار این‌گونه می‌گوید:[۱۶]

با تلاش سخت و خستگی‌ناپذیر، بیش‌تر ساعات شبانه‌روز را به تحقیق، تألیف و ترجمه مشغول بود و در سایهٔ این کار، آثاری را در زمینه‌های مختلف علمی و ادبی و فرهنگی نوشت، که از آن جمله‌اند: شرحِ دیوان اشعار ملای جزیری ، ترجمهٔ دورهٔ کامل کتاب قانون ابن سینا در هفت مجلد برای اولین‌بار به زبان فارسی، گردآوری فرهنگ جامع لغات کردی به کردی و فارسیِ هَنبانَه بورینَه، خودزندگی‌نامه‌اش با عنوانِ جیشتی مجیور (شلم‌شوربا)، و ترجمهٔ کامل قرآن به زبان کردی.[۵][۳]

درگذشت

هژار بر اثر بیماری در روز پنج‌شنبه دوم اسفندماه ۱۳۶۹ در تهران درگذشت. پیکر او به مهاباد منتقل کردند و جمعیت زیادی از دور و نزدیک برای تشییع پیکر او آمده‌بودند؛ مسعود بارزانی، رئیس‌جمهور وقتِ اقلیم کردستان عراق نیز در این مراسم حضور داشت. پیکر هژار تا آرامگاه بداق سلطان برده شد و در کنار کسانی هم‌چون هیمن موکریانی و ملا غفور دباغی به خاک سپرده شد.[۵] محمد قاضی نویسنده و مترجمِ برجسته در مراسم بزرگداشت و به‌صورت بداهه دربارهٔ هه‌ژار و درگذشتِ او این‌گونه می‌گوید:[۱۴][۵]

شگفت نیست اگر آسمان بگرید زارزِ داغ مرگ عزیزی بزرگ هم‌چون «هژار»
«هژار» مرد شریف و بزرگوار که بودحساب فضل و کمالش برون زِ حد شمار
نهاد داغ بزرگی به قلب ملتِ «کرد»پس‌از هزاران داغ این سپهِر کج‌رفتار

انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به پاسِ سال‌ها فعالیت علمی و فرهنگی، با برگزاری مراسمِ بزرگداشتی در ۲۲ شهریور ۱۳۷۹ هه‌ژار را به‌عنوانِ «یکی‌از مفاخر ایران‌زمین» معرفی کرده و نشانِ «زرین» این انجمن را به خانوادهٔ وی اهداء نمود.[۳][۱۵]سرگذشتِ هژار در کتابی تحت‌عنوانِ «زن‍دگ‍ی‌نام‍ه و خ‍دم‍ات ع‍ل‍م‍ی و ف‍ره‍ن‍گ‍ی اس‍ت‍اد ع‍ب‍دال‍رح‍م‍ن ش‍رف‍ک‍ن‍دی (ه‍ژار)» به‌قلمِ م‍ح‍م‍درئ‍وف م‍رادی و توسط انتشاراتِ ان‍ج‍م‍ن آث‍ار و م‍ف‍اخ‍ر ف‍ره‍ن‍گ‍ی در سال ۱۳۸۵ منتشر شد.[۱۴]

Remove ads

کتاب‌شناسی

خلاصه
دیدگاه

آثار تألیف‌شدهٔ هژار به کردی یا فارسی نوشته شده‌اند و آثار ترجمه‌شده توسط او از زبان‌های عربی، کردی و فارسی به کردی و فارسی برگردانده شده است. هژار در طول زندگی‌اش خدمات فرهنگی و علمی زیادی انجام داده که می‌توان به «برخی» از آن‌ها اشاره کرد:[۳][۵]

مقالات

  • «مناظره دونفره (به کردی: ده‌مه‌ته‌قه‌یێکی دووکه‌سی)»، مقاله (کردی)، مجلهٔ نیشتمان، شماره ۱، صفحه ۵–۶، سال ۱۳۲۲ ش.[۱۷]

تألیف

ترجمه

ترجمه آثار به زبان فارسی

شلم‌شوربا (زندگی‌نامه خودنوشت) - مترجم: رضا کریم مجاور

آثار چاپ شده در مورد عبدالرحمان شرفکندی

۱- شرح آثار و احوال استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه‌ژار)، شیرین ابراهیمی، نشر شمیم، سنندج، ۱۳۹۳، شابک: ۴۰۴۶۴۵۵۶۰۰۹۷۸

۲- هه‌ژار له لووتکه‌دا (فارسی: هَژار در اوج)، فریدون حکیم‌زاده، نشر ڕاژه، ۱۴۰۰، شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۷۱۳۱۱۲

کنگره و همایش در مورد عبدالرحمان شرفکندی

اردیبهشت ماه ۱۳۸۴ کنگره بزرگداشت عبدالرحمان شرفکندی در مرکز استان کردستان (سنندج) برگزار گردید.[۲۶]

آبان ماه ۱۳۹۷ همایش علمی ادبی استاد هژار به مدت دو روز در شهرستان مهاباد برگزار گردید.[۲۷]

Remove ads

جستارهای وابسته

منابع

پیوند به بیرون

Loading related searches...

Wikiwand - on

Seamless Wikipedia browsing. On steroids.

Remove ads