انسانگرایی رنسانس
From Wikipedia, the free encyclopedia
انسانگرایی رنسانس (به انگلیسی: Renaissance humanism)، احیای مطالعات اروپای دوران قدیم بود، نخست در ایتالیا و سپس در سراسر اروپای غربی در قرون چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم میلادی. در جریان این دوره اصطلاح انسانگرا (به ایتالیایی: umanista) به استادان و شاگردان علوم انسانی گفته میشد، که معروف به studia humanitatis بود و شامل دستور زبان، بلاغت، تاریخ، شعر و فلسفه اخلاق میگردید. اصطلاح انسانگرایی بعد از قرن نوزدهم میلادی رایج شد و به جای اصل آن یعنی «علوم انسانی»[persian-alpha 4] بهکار رفت و چندی بعد پسنام انسانگرایی رنسانس به آن اضافه شد تا این حوزه از پیشرفتهای پسین در عرصه علوم انسانی مجزا گردد.[1] در جریان دوره رنسانس بیشتر انسانگراها مسیحی بودند، از اینرو دغدغه آنها «خالص سازی و تجدید مسیحیت» بود، نه اینکه انسانگرایی را از مسیحیت جدا سازند. رؤیای آنها این بود تا مسیحیت را به «منبع اصلی خود» و به سادگی عهد جدید بازگردانند و پیچیدگیهای الهیات قرون وسطایی را از میان بردارند. برخلاف آن، امروزه اصطلاح انسانگرایی دلالت بر «یک دید جهانی دارد که هستی یا ارتباط خدا را رد میکند، یا دیدی که متعهد به دورنمای کاملاً سکولار است».[2]
انسانگرایی رنسانس پاسخی بود به آنچه که بعدها «مورخین ویگی»[persian-alpha 5] آن را «فضلفروشی تنگنظرانه» فلسفه مدرسی قرون وسطایی عنوان کردند.[3] انسانگراها تلاش نمودند تا شهروندی بسازند که قادر باشد بهطور شیوا و واضح صحبت کند و بنویسد و در نتیجه این توانایی را بهدست بیاورد تا در زندگی مدنی اجتماعهای خود سهیم شده و دیگران را در راستای انجام اعمال فضیلتمند و مصلحتآمیز قانع بسازد. در حالیکه انسانگرایی توسط یک گروه نخبه کوچک که به کتاب و تعلیم دسترسی داشتند ایجاد شده بود، اما هدف آن تبدیل شدن به نوعی از فرهنگ بود تا روی تمام جامعه تأثیر بگذارد. انسانگرایی برنامهٔ بود برای احیای میراث فرهنگ، میراث سواد و فلسفه اخلاقی اروپای عصر باستان.
مراکز مهم انسانگرایی در شهرهای فلورانس، ناپل، رم، ونیز، جنوآ، منتووا، فرارا و اوربینو تأسیس شده بود.