فلسفه بابل
From Wikipedia, the free encyclopedia
فلسفه بابل را میتوان در خرد اولیه بینالنهرین ردیابی کرد، که مظهر فلسفههای خاصی از زندگی، به ویژه اخلاق بود. این فلسفه در دین بینالنهرین (که بیشتر حول شناسایی خدایان و الههها با بدنهای بهشتی میچرخید) و در انواع ادبیات بابلی منعکس شده است.
با ظهور تعداد فزایندهای از مطالعات مربوط به ادبیات تمدنهای باستانی خاور نزدیک، این تصور که زمانی رایج بود که یونانیها و رومیها تنها مردم باستانی بودند که ادبیاتشان ارزش مطالعه جدی را داشت، غیرقابل دفاع شدهاست. نه تنها دیده شدهاست که ادبیات مصر پیشرفت فکری را در مقایسه با تمدنهای بعدی از بسیاری جهات در خور توجه است، بلکه شواهدی نیز نشان میدهد که ادبیات معاصر بینالنهرین حاوی «معادن و گنجخانههای دستنخورده» است. تحقیقات اخیر نشان دادهاست که سطح بالایی از تفکر در ادبیات بینالنهرین باستان یافت میشود. جورج سی. کامرون فهرستهای سومری اولیه از گروههای مرتبط مانند ماهی، پرندگان، حیوانات، گیاهان، عناوین شغلی و نامهای شخصی را بهعنوان «نخستین پایشهای علمی» توصیف میکند. این فهرستها در خدمت حفظ و گسترش دانش نوشتن بودند، «اما صرفنظر از هدف اصلیشان، همین مجموعهها - از پرندگان، ماهیها و غیره - مشاهدات دقیق را پیشفرض میگیرند و مستلزم توانایی سازماندهی و تجزیه و تحلیل مطالب در دست هستند.[1][2]