فلسفه چینی
From Wikipedia, the free encyclopedia
فلسفه چینی در دوره بهار و پاییز و دوره دولتهای جنگطلب، در خلال دورهای زمانی تحت عنوان «صد مکتب اندیشه» سرچشمه میگیرد، که این دوره زمانی با توسعههای فکری و فرهنگی برجسته، متمایز گشته است.[1] اگرچه بیشترِ فلسفه چینی در دوره دولتهای جنگطلب آغاز میشود، اما عناصری از فلسفه چینی به مدت چند صد سال موجود بودهاند؛ برخی از این عناصر را میتوان در ئی چینگ (کتاب تغییرات) یافت، که یک کتاب فشرده طالعبینی است که قدمتش حداقل تا ۶۷۲ قبلازمیلاد به عقب برمیگردد.[2] در طول عصر دولتهای جنگطلب بود که آنچه که سیما تان (Sima Tan) مکاتب فلسفی عمده چین نامید: کنفسیوسگرایی، فجیا (Legalism یا Fajia)، و تائوئیسم، در کنار فلسفههایی که بعدها تقریباً به فراموشی سپرده شدند، مانند کشاورزی ظهور کردند، مانند مکتب کشاورزی (Agriculturalism)، موهیسم، طبیعتگرایی چینی (Chinese Naturalism)، و مکتب اسماء (Logicians یا School of Names) ظهور کردند.
فلسفه چینی | |||||||||||||||||||||||||||||
نویسههای چینی سنتی | 中國哲學 | ||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
نویسههای چینی سادهشده | 中国哲学 | ||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||
منزلت فلسفه در تمدن چین قابل مقایسه با منزلت دین در سایر تمدنهاست. فلسفه در چین مورد علاقه هر فرد تحصیل کردهای بوده و در روزگار پیشین، انسانهای فرهیخته نخستین دانشی که میآموختند فلسفه بود.[3]
هنگامی که کودکان به مدرسه میرفتند، نخستین کتابهای آموزشی آنان عبارت بود از چهار کتاب شامل: منتخبات کنفوسیوس، کتاب منسیوس، دانش بزرگ و اصول اعتدلال این کتابها مهمترین متنهای درسی فلسفه نوکنفوسیوسی بود و نخستین جمله آن چنین بود؛ سرشت انسان در اصل نیکوست این نکته یکی از اساسیترین اندیشههای فلسفه منسیوس است.[4]