میرزا آقاخان کرمانی
روزنامهنگار و نویسنده ملی گرای ایرانی / From Wikipedia, the free encyclopedia
میرزا عبدالحسین کرمانی معروف به میرزا آقاخان کرمانی، (۱۲۷۰ هجری قمری/۱۸۵۴ میلادی – ۱۳۱۴ هجری قمری/۱۸۹۶ میلادی) نویسنده، روشنفکر، و از نمونههای ممتاز نسل اول ملیگرایان سکولار بود. او در مشیز، روستایی در جنوب غربی کرمان، در یکی از خانوادههای معتبر محلی با پیشزمینهای غنی در تصوف متولد شد. تحصیلات سنتی را در زبانهای فارسی و عربی، ادبیات و صرف و نحو، فن بیان، منطق، ریاضیات، فقه، تاریخ و الهیات پشت سر گذاشت. او که شیفته ایدههای اخلاقی بود، تحصیلات خود را در فلسفه ادامه داد. از طریق یکی از معلمینش، حاجی سید جواد کربلایی، بابیه را کشف کرد و ظاهراً به آن گروید، اما به پیجویی ایدئولوژیها و آیینهای نوین ادامه داد. در سال ۱۳۰۱ قمری، مختصری متصدی دریافت مالیات بخش بردسیر بود، مسئولیتی که به او اجبار شده بود و او آن را به دیگران واگذار کرد، و پس از مشاجرهای با حاکم که کرمانی را مسئول کسری پرداختها میدانست پایان یافت. او در سی سالگی تصمیم به ترک ولایت خود کرد. پس از دو سال زندگی در اصفهان که در خدمت ظل السلطان به کار مشغول بود و به یک حلقه ادبی پیوسته بود که به بحث دربارهٔ ایدههای نو و مترقی میپرداخت، چند ماهی را در تهران گذراند و در سال ۱۳۰۳ قمری تا حدّی برای فرار از تلاش مستمر مقامات کرمان برای استرداد او به کرمان، به مشهد و از آنجا از طریق رشت و بادکوبه به استانبول رفت. در همان سال سفر کوتاهی به قبرس داشت و در آنجا با میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل، رهبر شاخه بابی ازلی، دیدار و با دختر او ازدواج کرد. او در ده سال باقیمانده عمرش در پایتخت عثمانی ماند.[2]
میرزا عبدالحسین کرمانی میرزا آقاخان کرمانی | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۳۲ هجری بردسیر کرمان[1] |
درگذشت | ۱۲۷۵ تبریز |
علت مرگ | اعدام (سر بریدن) |
محل زندگی | ایران |
ملیت | ایرانی |
شهروندی | ایرانی |
پیشه | نویسنده، فعال سیاسی |
شناختهشده برای | نویسنده، آزادیخواه، منتقد و روشنگر |
آثار | ۱. سه مکتوب (در نقد دین)، ۲.هشت بهشت |
عنوان | میرزا آقاخان |
جنبش | جنبش مشروطه |
مخالف(ها) | اسلامگرایانِ به ویژه بنیادگرا، حکومت قاجاریه |
میرزا آقاخان را میتوان در کنار میرزا فتحعلی آخوندزاده از بنیانگذاران ناسیونالیسم نوین ایرانی دانست. وی به همراه دو همفکر خود احمد روحی و میرزا حسنخان خبیرالملک در تبریز به طرز فجیعی سر بریده شدند. پوست سر آنها را کندند و در سر آنها کاه کردند و به تهران ارسال کردند.[3][4][5]